نظم نوین جهانی و تاثیر آن بر منطقه خاورمیانه بین سالهای 1991 تا 2000
دکتر رضا جلالی، مهدی مجد
تغییراتی که در سالهاى پایانى دهه هشتاد روى داد، تأثیرى عمده بر جغرافیاى سیاسى جهان و سیستم بینالملل داشت. این تغییر موجب حذف اتحاد جماهیر شوروى و پدیدار شدن کشورهاى جدیدى در نقشه جغرافیایى دنیا شد. با خاتمه جنگ سرد، نظم جهانى متحول شده و به پیدایش تفکر نظم نوین جهانى منتهی شد. این پژوهش به چیستی این موضوع و تاثیر آن بر خاورمیانه در بازه زمانی بین 1991 تا 2000 میپردازد. پیروزى ایالات متحده در جنگ خلیجفارس، بهترین فرصت را براى آمریکا فراهم آورد تا از آن به صورت یکجانبه در جهت حفظ نفوذ خود در خاورمیانه و تحقق ایده نظم نوین جهانى بهرهبردارى کند. در برداشت آمریکایىها، جهان مطیع قدرت آمریکاست و چنین جهانى با تفکر مذکور هماهنگ و داراى نظم نوین خواهد بود. مورد خاورمیانه، تأیید کننده این ادعاست. اینکه ایالات متحده با نفوذترین کشور در منطقه مىباشد، چیزى است که به آن اجازه مى دهد منازعات را مدیریت کند و نظم و هماهنگى را حکمفرما سازد. سوال اصلی مطرح شده در این پژوهش بدین شکل است که اتخاذ نظم نوین جهانی توسط آمریکا چه تاثیری در منطقه خاورمیانه در بین سالهای 1991 تا 2000 داشته است؟ در پاسخ به این سوال، فرضیه ای بدین ترتیب مطرح گردیده است که اتخاذ سیاست نظم نوین جهانی پس از جنگ سرد موجب گسترش نفوذ آمریکا در خاورمیانه شده است. متن کامل مقاله
کلیدواژگان
نظم نوین جهانی؛ جنگ سرد؛ منطقه خاورمیانه؛ سیاست خاورمیانهای آمریکا | |
عنوان مقاله [English] | |
New World Order and Its Impact on the Middle East Region between 1991 and 2000 | |
چکیده [English] | |
Abstract The changes which occurred in late 1990s had considerable impacts on the world geopolitics and international system as well. After the end of the cold war, the world order has undergone some changes and a new world order has emerged. This paper examines the whiteness of these developments and their impacts on the Middle East in 1990s. American victory in the Persian Gulf paved the way for the United States to unilaterally expand its influence in the Middle East and to promote the idea of new world order. In the American perception, coordination and military power are equal and a world obedient to the U.S is considered as a world having both coordination and order. This is the case in the Middle East. America’s influence in the region lets the Americans manage the conflicts and forge order and coordination as well. The main question is that what was the impact of adopting the new world order policy by the U.S.A in the Middle East from 1991 to 2000 and the hypotheses will be as following: adopting the policy of the new world order after the cold war caused the expansion of America’s influence in the Middle East. | |
کلیدواژگان [English] | |
New world order, cold war, the Middle East, America’s Middle East policy | |
اصل مقاله | |
نظم نوین جهانی و تاثیر آن بر منطقه خاورمیانه
رضا جلالی[1] استادیار علوم سیاسی دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکزی مهدی مجد دانشجوی دکتری سیاستگذاری عمومی دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکزی (تاریخ دریافت 5/3/95- تاریخ تصویب 24/5/95)
چکیده تغییراتی که در سالهاى پایانى دهه هشتاد روى داد، تأثیرى عمده بر جغرافیاى سیاسى جهان و سیستم بینالملل داشت. این تغییر موجب حذف اتحاد جماهیر شوروى و پدیدار شدن کشورهاى جدیدى در نقشه جغرافیایى دنیا شد. با خاتمه جنگ سرد، نظم جهانى متحول شده و به پیدایش تفکر نظم نوین جهانى منتهی شد. این پژوهش به چیستی این موضوع و تاثیر آن بر خاورمیانه در بازه زمانی بین 1991 تا 2000 میپردازد. پیروزى ایالات متحده در جنگ خلیجفارس، بهترین فرصت را براى آمریکا فراهم آورد تا از آن به صورت یکجانبه در جهت حفظ نفوذ خود در خاورمیانه و تحقق ایده نظم نوین جهانى بهرهبردارى کند. در برداشت آمریکایىها، جهان مطیع قدرت آمریکاست و چنین جهانى با تفکر مذکور هماهنگ و داراى نظم نوین خواهد بود. مورد خاورمیانه، تأیید کننده این ادعاست. اینکه ایالات متحده با نفوذترین کشور در منطقه مىباشد، چیزى است که به آن اجازه مى دهد منازعات را مدیریت کند و نظم و هماهنگى را حکمفرما سازد. سوال اصلی مطرح شده در این پژوهش بدین شکل است که اتخاذ نظم نوین جهانی توسط آمریکا چه تاثیری در منطقه خاورمیانه در بین سالهای 1991 تا 2000 داشته است؟ در پاسخ به این سوال، فرضیه ای بدین ترتیب مطرح گردیده است که اتخاذ سیاست نظم نوین جهانی پس از جنگ سرد موجب گسترش نفوذ آمریکا در خاورمیانه شده است.
واژه های کلیدی: نظم نوین جهانی، جنگ سرد، منطقه خاورمیانه، سیاست خاورمیانهای آمریکا
مقدمه قرن بیستم اغلب شاهد تغییرات مهمى در جهان بود که ترتیبات استراتژیک و نظم سیاسى بینالملل را دچار دگرگونى ساخته است. اولین تغییر، ناشى از جنگ جهانى اول بود که به اضمحلال امپراتورىهاى عثمانى و اتریش منتهى شد و نظم نوینى را در عرصه بینالملل به پدید آورد. دومین تغییر مهم که توسط جنگ جهانى دوم ایجاد گردید، سیستمى دوقطبى را در عرصه بینالملل به وجود آورد و در نهایت تغییر سومى که در سالهاى پایانى دهه هشتاد روى داد، تأثیرى عمده بر جغرافیاى سیاسى جهان و سیستم بینالملل داشت. این تغییر موجب فروپاشی اتحاد جماهیر شوروى و پدیدار شدن کشورهاى جدیدى در نقشه جغرافیایى دنیا شد. مسلم اینکه، با پایان پذیرفتن جنگ سرد، نظم جهانى متحول شده و دیگر دلیلى وجود ندارد که به پیدایش نظم نوین جهانى به دیده تردید بنگریم. اما این نظم نوین چیست؟ این پژوهش به چیستی این موضوع و تاثیر آن بر خاورمیانه در بازه زمانی بین 1991 تا 2000 میپردازد. اصطلاح«نظم نوین جهانى»، براى اولین بار در روز یازده سپتامبر سال 1990، طى نطق جرج بوش در برابر اعضاى کنگره، وارد قاموس رسمى کاخ سفید شد. ژنرال اسکوکرافت، مشاور امنیت ملى بوش، ابداع کننده این اصطلاح بود. هنرى کیسینجر تأکید مىکند که ما در جهانى چندقطبى زندگى مىکنیم و براى اینکه این جهان، جهانى با ثبات باشد، بایستى در تعامل به سر برد. تنها ایالات متحده قادر به برقرارى این تعامل است. پیروزى ایالات متحده در جنگ خلیجفارس، بهترین فرصت را براى آمریکا فراهم آورد تا از آن به صورت یکجانبه در جهت حفظ نفوذ خود در خاورمیانه و تحقق ایده نظم نوین جهانى بهرهبردارى کند. بدین جهت بود که جرج بوش مقدمات برگزارى کنفرانس صلح خاورمیانه را بدون حضور سازمان ملل متحد و دیگر متحدان آمریکا فراهم آورد. جنگ خلیجفارس دو هدف عمده داشت: آزادسازى کویت و برگرداندن صلح و ثبات به خاورمیانه. نظم نوین جهانی با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و پایان جنگ سرد، ایالات متحده که در پی رهبری جهان بود، فرصت را مغتنم شمرد و در پی حمله عراق به کویت، سیاست جدیدی را ارائه داد که بر اساس آن، جامعه بینالمللی تحت یک نظم و نظام نوینی قرار میگرفتند که با نظم و نظام پیشین کاملاً متفاوت بود. از همان زمان «نظریه نظم نوین جهانی» مطرح گردید و مورد استقبال برخی از رهبران کشورها، خصوصا کشورهای غربی، قرار گرفت. البته ایالات متحده، از مدتها پیش از بحران خلیج فارس و پایان جنگ سرد در صدد بود تا رهبری خود را بر جهان تحمیل نماید. مفهوم «نظم نوین جهانی» بر حسب دیدگاههای افراد، دارای تعاریف متفاوتی است، راههای برقراری چنین نظمی نیز نزد آنها گوناگون است. «به نظر میرسد که از نظر امریکاییها، این نظم به سه طریق میتواند برقرار گردد: مذاکرات صلح، خلع سلاح و مسائل مربوط به حقوق بشر.(کاظمی، 1381: 216) 1- اهمیتخاورمیانهدرسیاستخارجیآمریکا خاورمیانه در سیاست خارجی آمریکا همانند دیگر قدرت های بزرگ اهمیت بسیار زیادی دارد و این کشور همواره تلاش میکند که نفوذ خود را در این منطقه بیش از پیش گسترش دهد .خاورمیانه به دلیل موقعیت بسیار برجستهاش در برخورداری از حجم عظیمی از منابع نفت و گاز جهان نبض اقتصاد جهانی را در اختیار دارد. این عامل در کنار موقعیت ژئوپولیتیک خاورمیانه که بر سر راه سه قاره آسیا ، آفریقا و اروپا واقع گردید، خاورمیانه را اهمیتی ویژه در سیاست خارجی امریکا بخشیده است. این اهمیت با حضور اسرائیل در منطقه و تعهد دائمی آمریکا به حفظ امنیت و برتری نظامی آن فزونی یافته است .مجموع این شرایط خاورمیانه را در کانون منافع امریکا در جهان قرار داده است و سبب گردیده که امریکا اهتمام ویژهای نسبت به این منطقه داشته باشد. آمریکا در منطقه خاورمیانه دارای دو دسته علائق ذاتی و ثانوی است. علائق یا منافع ذاتی امریکا در خاورمیانه شامل نفت و اسرائیل است ولی منافع ثانوی این کشور با مرور زمان، تعیین و دچار تحول میشود. به عنوان نمونه وقوع انقلاب اسلامی ایران و نیز جنگ عراق و کویت منافع ثانوی امریکا را در خلیج فارس و خاورمیانه دستخوش تحول کرد، اما حتی پایان جنگ سرد هم منافع ذاتی آن را تغییر نداده است(اسدیان، 1381: 33). به طور کلی، سه محور و کانون حساس و مهم علائق آمریکا در خاورمیانه همواره نفت، ژئوپولتیک خاورمیانه و حمایت از رژیم غاصب اسرائیل بوده است. 2- اهدافآمریکادرخاورمیانهپسازجنگسرد دوران نظام دوقطبی با فروپاشی شوروی به پایان رسید و سال 1990 سرآغاز دوران جدیدی در نظام بین الملل و ساختار بود .وقوع تحولاتی مهم در جهان تا سالهای متمادی نظام بینالملل، بازیگران اصلی و مناطق مختلف را تحت تأثیر خود قرار میداده است. وقایعی چون معاهدة وستفالیا در 1648، انقلاب فرانسه در 1798 و متعاقب آن شکست امپراطوری فرانسه و تشکیل نظام جدید در اروپا در 1815 و تحولات پایان جنگ جهانی دوم و استقرار نظام دوقطبی در سال 1945 از این تحولات تاریخی و تاثیرگذار محسوب میگردند. آمریکا که همواره در طول سالهای پس از جنگ جهانی دوم، خاورمیانه را به عنوان یکی از اساسیترین مناطق استراتژیک دنیا تلقی میکرد و بسیاری از سیاستهای خود در این منطقه را حول بازدارندگی شوروی و ممانعت از توسعه نفوذ آن کشور در خاورمیانه و روی کارآمدن متحدین آن کشور و یا تضعیف آنان تنظیم می کرد و همچنین در اجرای سیاستهای خود در منطقه مجبور بود ملاحظات خاص شوروی را مدنظر بگیرد. آمریکا با فروپاشی شوروی و خروج آن از صحنه معادلات بینالمللی و منطقهای، آزادی و قدرت عمل گستردهای در خاورمیانه بدست آورد(سیفزاده، 1382: 37). سیاستها و اهداف خاورمیانهای آمریکا در این دوره را میتوان در موارد ذیل خلاصه نمود . 1-2. حفظوتثبیتهژمونیمنطقهای استراتژیست های آمریکائی معتقد بودند که نظم نوین جهانی مستلزم تحقق سلطه آمریکا در خاورمیانه می باشد و این امر مستلزم این بود که بحران های موجود در منطقه کنترل شود. زیرا مقامات آمریکا اعتقاد داشتند وجود این بحران ها باعث تضعیف سلطه آمریکا در منطقه و طغیان قدرت های دیگر و رسوخ و نفوذ آنها در منطقه میشود. لذا پس از جنگ خلیج فارس تلاش آمریکا برای تثبیت حضور خود و دور نگه داشتن سایر قدرتها از منطقه بود . در عین حال، نفت خلیج فارس ارتباط مستقیمی با هژمونی آمریکا دارد به گونه ای که این کشور برای گسترش نفوذ سیاسی خود در جهان صنعتی و در گروه هفت نیازمند آن است که همچنان کنترل راه های انتقال نفت و تأمین امنیت آن را بر عهده داشته باشد تا از این طریق اهرم مناسب را برای تنظیم روابط خود با این قدرت ها در اختیار داشته باشد. لذا توجه و اهتمام آمریکا در استقرار و تثبیت خود به عنوان قدرت هژمون منطقه خاورمیانه ، پس از جنگ سرد و تسلط بر آن اهمیت فوق العادهای پیدا می کند که بسیاری از اهداف و برنامههای آمریکا در منطقه در این دوره را نیز باید در این چارچوب مورد بررسی قرار داد. (اسدیان،1381: 33) 2-2. سیاستمهاردوجانبه و نظم نوین جهانی فروپاشی نظام دوقطبی با وعده نظم نوین جهانی توسط آمریکا همراه بود. این نظم جدید به معنای سلطه مطلق آمریکا محسوب می گردید و قرار بود کشورهای یاغی و غیرمطیع تنبیه شده و با آنها برخورد جدی گردد. قرار بود الگوی برخورد با یاغیان این نظم نوین، برخورد با عراق و رژیم صدام باشد ولی محدودیتهای آمریکا، این الگو را به نتیجهای عکس تبدیل کرد و عراق به بن بستی در سیاست خارجی آمریکا تبدیل شد که باید بازداشته میشد. بنابراین آمریکا درصدد کنترل دو قدرتی برآمد که دورههای پیشین به نوعی متحد وی محسوب میشدند و خود نقش زیادی در تقویت آنها (ایران در زمان شاه و عراق در زمان جنگ با ایران) داشت. لذا کلینتون پس از به قدرت رسیدن کوشید در چارچوب رویکردی چند جانبه و استفاده از نهادهای بینالمللی رهیافتی جدید برای خاورمیانه و خلیج فارس در پیش گیرد . در سال 1993، مارتین ایندایک عضو شورای امنیت ملی آمریکا خطوط کلی این رهیافت جدید تحت عنوان مهار دوجانبه را اعلان نمود. براساس این سیاست، آمریکا در تقابل با ایران و عراق و برای مقابله با یک کشور و ایجاد توازن مجبور به اتکاء به کشور دیگر در منطقه نیست و هر دو کشور تحت کنترل بوده و ضعیف هستند و آمریکا قدرت غالب در خلیج فارس محسوب می گردد که توان مقابله با رژیمهای ایران و عراق را دارا می باشد(Sick,2003: 299) سیاست مهار دوجانبه علاوه بر مبنای تئوریک و ایدئولوژیک که از آن برخوردار بود تبعات منطقه ای گسترده ای به دنبال داشت و حتی میتوان گفت مبنای تحول سیاست های بعدی آمریکا در منطقه گردید. این سیاست عملاً منطقه خاورمیانه را به دو بخش اصلی اسرائیل و همسایگان عربش و منطقه شرق خاورمیانه تقسیم می کرد و باعث می گردید آمریکا موفق شود با مهار بخش یاغی خاورمیانه به برقراری صلح و امنیت در بخش دیگر خاورمیانه بپردازد. مهار ایران و عراق، امنیت بیشتری برای اسرائیل فراهم میآورد، زمینههای عادی سازی وضعیت آن رژیم را در خاورمیانه فراهم میکرد و باعث تعمیق روابط اسرائیل با اعراب میگردید. همچنین مهار ایران (به عنوان سمبل اسلام سیاسی ) و عراق (سمبل طغیان) زمینه گسترش نفوذ آمریکا، فرهنگ غربی، امواج جهانی شدن و دمکراسی غربی را نیز فراهم می ساخت و این موارد برای آمریکا که رسالتی فرا انسانی و ایدئولوژیک برای خود قائل بود از رسالت های اصلی محسوب میگردید .سیاست مهار دوجانبه همچنین از ایجاد هژمون منطقه ای جلوگیری می کرد و چارچوب مشروعی برای حضور آمریکا در منطقه و تبدیل شدن آن کشور به عامل تعیین کننده در این منطقه فراهم میآورد و نقش آمریکا را در کنترل جریان نفت که به عنصری بسیار سرنوشت ساز در سیستم بین المللی تبدیل شده بود ، افزایش مؤثری میداد. 3-2. مقابلهباگسترشبنیادگراییاسلامی در طول دوران جنگ سرد، بزرگترین خطر برای آمریکا و همچنین منطقه خاورمیانه، شوروی بود و آمریکا از تمامی ابزار موجود برای تضعیف این خطر و ایجاد مصونیت در برابر گسترش نفوذ آن بهره میجست. با توجه به ایدئولوژی کمونیستی که جهت گیری ضدمذهبی داشت گسترش اعتقادات مذهبی هم مصونیتی در برابر گسترش نفوذ شوروی در کشورهای منطقه ایجاد میکرد و هم در صورت ترویج آن در قلمرو شوروی، آن کشور را با چالش جدی مواجه می ساخت. با توجه به ریشه دار بودن اسلام و عمیق بودن ریشههای دینی مردم، گسترش اعتقادات مذهبی، عمدتاً در تضاد با ایدئولوژی کمونیستی محسوب میگردید و خطری جدی برای آمریکا تلقی نمی شد. لائیک و یا سکولار بودن برخی از متحدین آمریکا در منطقه (مانند رژیم شاه در ایران و یا رژیم ترکیه) برخی تضادهای جدی بین متحدین آمریکا و نیروهای مذهبی در منطقه ایجاد کرده بود و همچنین برخی از گرایشهای مذهبی، رویه ای ضدآمریکایی و ضداسرائیلی پیدا کرده بودند ولی بسیاری از رژیمهای متحد آمریکا در منطقه ظاهری اسلامی داشته و بر ترویج ظواهر اسلام کوشش می کردند و آمریکا نیز در مواردی به تقویت برخی از جریانهای اسلامی در برابر توسعه نفوذ شوروی و جریانهای سوسیالیستی می پرداخت. اوج این سیاست را در حمایت همه جانبه آمریکا از مجاهدین مسلمان در مقاومت افغانستان علیه اشغال شوروی میتوان مشاهده کرد . آمریکا جریانهای اسلامی را (همانند حرکت های مذهبی مسیحی) مانع و دشمن شوروی محسوب میکرد و خطر چندانی از آنها برای خود احساس نمیکرد. وقوع انقلاب اسلامی در ایران و خیزش مسلمانان منطقه بر ضد آمریکا و رژیمهای طرفدار آمریکای حاکم بر کشورهای اسلامی و همچنین پدیدآمدن الگوی بومی - مردمی و بسیار موفق حزب ا... در لبنان سریعاً اسلا مگرایی را به عنوان خطر جدی برای آمریکا معرفی نمود. متزلزل شدن امنیت اسرائیل، وارد آمدن ضربات شدید نظامی بر نیروهای آمریکایی در منطقه و نیروهای اشغالگر اسرائیلی این خطر را ملموس تر نمود و ناگهان آمریکا خود را با خیزش همه جانبه مسلمانان منطقه خاورمیانه رودررو دید. میزان این خطر برای آمریکا تا حدی است که هانتینگتون تئوری رویارویی تمدنها را ارائه کرد و این تئوری عملاً از طرف مقامات غربی مورد پذیرش قرار گرفت.(تد، 1383: 62) منشأ این گرایش همه جانبه در اسلام و آموزههای آن قرار داشت. آمریکا خطر اصلی که متوجه آمریکا ، متحدین و منافع او در منطقه بود را ناشی از گرایشهای شیعی میدانست که در ایران، عراق، لبنان و ... متجلی شده بود و ایران را منشأ صدور این ایدئولوژی ضدآمریکایی محسوب میکرد. لذا بدنبال آشکار شدن خط مشی خاورمیانه ای دولت کلینتون در دو زمینه برخورد با دولت های مخالف آمریکا در منطقه و حل بحران فلسطین، آمریکا بنا بر نظر استراتژیستهای خود برای از میان برداشتن مشکل جمهوری اسلامی ایران بر سر راه اهداف حیاتی خود در منطقه از سال 1993 در چارچوب استراتژی مهار دو جانبه و پیشبرد گفتگوهای صلح اعراب و اسرائیل به یک سری اقدامات علیه ایران دست زد که فشار بر دولت آذربایجان و لغو عضویت ایران در کنسرسیوم نفتی این کشور ، تصویب قانون داماتو و تصویب علنی بودجه برای اقدامات خرابکارانه مخفیانه علیه جمهوری اسلامی از آن جمله بود. اساساً در دولت کلینتون مداخله جویان، قدرت بیشتری در عرصه سیاست خارجی بدست آوردند و مواضع خصمانه آمریکا نسبت به ایران در این دوره ناشی از اعمال نفوذ این طیف بود. وجه مشترک همه عناصر این طیف این بود که ایران مرکز بنیادگرایی اسلامی و جدی ترین خطر برای ایالات متحده پس از جنگ سرد است. شاید بتوان گفت که آنها دنباله رو این، نظریه هابز بودند که اگر بربرها وجود ندارند باید درپی خلق آن باشیم (سلیمی نمین، 1383: 341). در این دوران، آمریکا یکی از اصلی ترین شیوه های مؤثر برای تقابل با اسلام گرایی ایران را تقویت جریانهای انحرافی و به ویژه گرایشهای ضدشیعی همانند حرکتهای وهابی تشخیص داد. تقویت جریانهای مذهبی ضدشیعی در کشورهایی همانند پاکستان (سپاه صحابه) و افغانستان، به شهادت رساندن دیپلماتهای ایرانی در افغانستان، بمب گذاری در حرم حضرت امام رضا (ع) و حرکتهای ضدشیعیان در افغانستان از زمره این جریانهای ضدایرانی محسوب میگردد . علیرغم اتخاذ این راهکار و سرمایه گذاری گسترده آمریکا در آن، جریان اسلامگرایی حتی از نوع وهابی تحت کنترل آمریکا قرار نگرفت و با توجه به ویژگیهای رفتاری آمریکا در منطقه، حمایت از رژیم های سرکوبگر و ارتجاعی و به ویژه سیاستهای یکجانبهگرای حمایت بی قید و شرط از رژیم اسرائیل، این جریانات (این بار از نوع سنی) به شدت جهت گیری ضدآمریکایی پیدا نموده و اهداف آمریکا در منطقه را آماج حملات خود قرار دادند .حمله به پایگاههای آمریکا در عربستان همانند انفجار مرکز الخبر، حمله به سفارتخانه های آمریکا در حراره و دارالسلام و سرانجام حملات تروریستی یازده سپتامبر در خاک آمریکا در زمره این اقدامات بشمار میآیند. (راه چمنی، 1380: 58) 4-2. گسترشدموکراسی رشد بنیادگرائی اسلامی در خاورمیانه نگرانی اصلی بیل کلینتون بشمار می آمد و به زعم وی این پدیده امنیت و ثبات بین المللی را تهدید می نمود. لذا به موازات اتخاذ سیاست مهار دوجانبه و در راستای سیاست مقابله با گستر ش بنیاد گرائی اسلامی، سیاست ترویج دموکراسی و ارزشهای دموکراتیک برای کاهش موج رادیکالیسم اسلامی در دستور کار سیاست خاورمیانهای دولت کلینتون قرار گرفت. بنابر نظر استراتژیستهای آمریکائی، ایجاد و گسترش ارزش های دموکراتیک باعث می شود روحیه تساهل و تسامح، برابری و آزادی در کشورهای خاورمیانه گسترش یافته و در دراز مدت با تحت الشعاع قرار گرفتن روحیه رادیکالی و انقلابی، منافع منطقهای آمریکا به نحو بهتر تأمین شود. در همین رابطه کلینتون با اشاره به اینکه متحدین ایالات متحده باید از بین دموکراسیهای مردمی و رژیم های دموکراتیک انتخاب شوند، زیرا ایالات متحده با رژیمهای دموکراتیک بهتر میتواند کارکند و روی کارآمدن رژیم های دموکراتیک در نهایت به نفع آمریکا تمام خواهد شد و قرار گرفتن کشورهائی چون اسرائیل، کویت، مصر و عربستان سعودی را در صف متحدین آمریکا مجموعه ای نامتجانس دانست که از نظر وی تنها اسرائیل به عنوان دموکراسی قابل اتکاء میتواند در سیاست خارجی کشورش متحد آمریکا به حساب آید . در راستای این سیاست، ایالات متحده همزمان با تحت فشار قرار دادن متحدین خود در منطقه، به ویژه کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس که از رژیم های غیر دموکراتیک برخوردار میباشند، با اعطای کمکهای مالی به این کشورها تلاش مینمود ضمن جلوگیری از رنجش آنان، این کشورها را در جهت گام برداشتن به دموکراسی هدایت نماید. (میرمحمد صادقی، 1378: 358) 5-2. پیشبردروندصلحاعرابواسرائیل اگر چه زمینههای برقراری آشتی بین اعراب و اسرائیل در دوره جنگ سرد از طریق اقداماتی نظیر معاهده کمپ دیوید فراهم شده بود، اما فروپاشی شوروی و پایان جنگ مزبور زمینه را برای اقدامات گسترده و بسط دامنه آن به کل منطقه فراهم کرد. از یک سو در داخل جهان عرب و نیز در اسرائیل، نیروهای واقع گرا به حدی نیرو یافته بودند که شرایط داخلی مساعدی را برای دوام فرآیند صلح به شکلی گسترده مهیا نمود. از سوی دیگر، پایان جنگ سرد اولویت های سیاست خارجی کشورهای منطقه را دگرگون کرده بود و پایان منازعه قدیمی اعراب و اسرائیل را ایجاب میکرد. بدین ترتیب، فرآیند صلح خاورمیانه با تشکیل کنفرانس مادرید و با حمایت ویژه ایالات متحده آغاز شد(مهدیزاده، 1380: 5). در تابستان سال 1993 ، مذاکرات مخفی میان عرفات و رابین صورت گرفت. در اواخر اوت 1993 دو طرف به این توافق دست یافتند که نیروهای اسرائیلی به مدت 5 سال به طور مرحلهای از نوار غزه و قسمت اعظم ساحل غربی رود اردن خارج شوند و یک حکومت خودمختار فلسطینی به ریاست یاسر عرفات در نواحی مذکور تشکیل شود. در 13 سپتامبر عرفات و رابین در کاخ سفید حضور یافتند و با یکدیگر دست دادند (شولزینگر، 1379: 40). به طورکلی، در دوره دوم ریاست جمهوری کلینتون با انتخاب مادلین آلبرایت به عنوان وزیر امور خارجه روند مداخله گری در سیاست خارجی آمریکا رو به افزایش گذاشت .از این رو تقویت روند صلح اعراب و اسرائیل در دوره دوم حکومت کلینتون نشانه توجه بیشتر دولت آمریکا به رواج، دیپلماسی فعال در خارومیانه به حساب میآید (میرمحمد صادقی، 1378: 341) 6-2. تداومحضورفزایندهوگسترشمنطقهای در این دوره روابط بین دولت آمریکا و ترکیه، با هدف الگو قرار دادن این کشور نزد کشورهای عربی منطقه و افزایش عمق استراتژیک اسرائیل، گسترش یافت و پس از مدتی سه کشور آمریکا، ترکیه و اسرائیل درپی امضاء یک سری توافق نامه های نظامی امنیتی در سال 1996 موسوم به «عقاب آناتولی» رزمایشی دریائی در شرق مدیترانه اجراء نمودند .این مانور که بزرگترین عملیات مشترک سه کشور به حساب میآمد در 250 کیلومتری جنوب آنکارا صورت گرفت و موجب نگرانی سه کشور ایران، سوریه و عراق گردید. به خصوص اینکه ترکیه پس از این رزمایش توان استراتژیکی خود را افزایش داد و در نتیجه توانست از موضع بالاتری با سوریه بر سر آب فرات و با یونان بر سر جزیره قبرس برخورد کند.(سلیمی نمین، 1383: 341) 7-2. تقلیل سیاست، ترجیح نظم سیاسى- امنیتى در جهان تأثیر«تفکر تخصصى» و تحدید و تقلیل سیاست، برداشت آمریکایىها را از نظم جهانى به گونهاى شکل مىدهد که آنها ابعاد اقتصادى و نظامى«نظم نوین جهانى»را به دیگر ابعاد ترجیح مىدهند. اسکوکرافت معمار«نظم نوین جهانى»به تبیین این طرز برداشت پرداخته است. چنان که پیشتر شاهد بودیم، او سه شیوه را بر مىشمرد که ایالات متحده از طریق آنها مى خواهد نظم نوین جهانى را تحت تأثیر قرار دهد، سیاست(تکثرگرایى سیاسى)، اقتصاد(سیستم تجارت آزاد جهانى) و امنیت (نقش ایالات متحده در بسیج نظامى دیگر ملتها). بایستى یادآور شویم که اگرچه اسکوکرافت از تکثرگرایى سیاسى سخن مىگوید، اما منظور وى از این تکثر، تکثر فرهنگى که در آن به دیگر فرهنگها به دیده احترام و درک متقابل نگریسته مىشود نیست. در واقع سیستم تجارت آزاد جهان و دموکراسىهاى صنعتى و کشورهاى برخوردار از قدرت اقتصادى و نظامى، تکثرگرایى سیاسى را مطابق قاموس خود تعریف نموده و چارچوب آن را مشخص مىسازند. مطابق این تعریف، پلورالیسم مذکور، فرهنگهاى غیرلیبرال را در بر نخواهد گرفت، زیرا که اساسا مبنایى براى تفاهم فرهنگى وجود ندارد. از سوى دیگر، هنگامى که بوش بر سیاست صلح از طریق اعمال زور سخن مىگوید بیانگر این واقعیت است که ذهنیت دستگاه سیاستگذارى آمریکا قدرت نظامى و اقتصادى و نه تفاهم و تعامل فرهنگى بین ملتها و دولتها را مبناى دستیابى به نظم جهانى مىداند. 3- نظم نوین و تاثیرات آن نظم نوین جهانى و تاثیرات آن را می توان در موارد زیر مورد تجزیه و تحلیل قرار داد: 2-3. بحران خلیجفارس به علت اهمیت بحران خلیج فارس و تاثیر حمله آمریکا به عراق در شکل گیری نظم نوین جهانی ضرورت دارد تا به صورتی مفصل به اهمیت خلیج فارس و سیاستهای آمریکا در خلیج فارس پرداخته شود و پس از آن به دکترین بوش پدر در خلیج فارس و نظم نوین جهانی اشاره گردد. الف. اهمیت خلیج فارس برای آمریکا بدون تردید به دلایل متعدد، خلیج فارس مورد توجه استراتژیستهای آمریکایی بوده و در اوج جنگ سرد جلوگیری از نفوذ کمونیسم به کشورهای منطقه از اهداف اصلی ایالات متحده بوده است. به عبارتی خلیج فارس دارای موقعیتی بینظیر نزد استراتژیستهای آمریکایی است که تنها، مناطق و مباحثی مانند فلسطین و چالش اسرائیل ـ فلسطین با آن برابری میکند. وجود منابع سرشار نفت، گاز و اتکای شدید غرب بر آن و همچنین تاثیرگذاری بر بحران اسرائیل ـ فلسطین، وجود کشورهای در چالش با ایالاتمتحده، بازار مصرف غنی و سرنوشت ابهام آلود همپیمانان آمریکا در منطقه، خلیجفارس را در استراتژیهای کاخسفید، از اهمیتی مضاعف برخوردار میگرداند. ب. استراتژی بوش پدر در منطقه خلیج فارس دکترین امنیت ملی آمریکا در دوران ریاست جمهوری بوش پدر عبارت بود از نظم نوین جهانی و آماده شدن برای دست زدن به دو جنگ عمده منطقه ای همزمان. بوش پدر دیدگاه جدیدی را برای موقعیت جدید آمریکا در عرصه بین الملل ارائه داد و آن را نظم نوین جهانی نامید. این ایده بر دو پایه عمده استواربود: 1-تحکیم و ارتقای موقیعت رهبری آمریکا در جهان از طریق دنبال کردن راههای سیاسی نظیر تشویق و ترغیب کشورها به دنبال لیبرال دمکراسی و کاهش دادن فعالیتهای نظامی و هزینه های مربوطه 2- مقابله با درگیری های منطقه ای (امام زاه فرد : 1384 : 102) 3-3. کنفرانس صلح خاورمیانه پیروزى ایالات متحده در جنگ خلیجفارس، بهترین فرصت را براى آمریکا فراهم آورد تا از آن به صورت یکجانبه در جهت حفظ نفوذ خود در خاورمیانه و تحقق ایده نظم نوین جهانى بهرهبردارى کند. بدین جهت بود که جرج بوش مقدمات برگزارى کنفرانس صلح خاورمیانه را بدون حضور سازمان ملل متحد و دیگر متحدان آمریکا فراهم آورد. در اینجا نیز آمریکا تلاش خود را براى برقرارى صلح و ثبات در خاورمیانه به واسطه صلحطلبى، عدالت و ضرورت نظم و هماهنگى جهانى توجیه مىنماید و این همان آمیزه منافع و ایدهآلهاست که هافمن بدان اشاره دارد. 4-3. مداخله آمریکا در سومالى ایالات متحده تحت عنوان مأموریت بشر دوستانه، به مداخله در سومالى پرداخت. این مداخله که با اجازه سازمان ملل صورت گرفت، یک بار دیگر بر آمیزه منافع ایدهآلها صحه نهاد. از یک طرف، این مداخله پاسخى بود به نیاز منجىگرایى آمریکایىها که سعى داشتند خود را همچون فرشتگان حامى بشریت ببینند. اما از طرف دیگر، از نقطه نظر استراتژیک، ثبات منطقهاى و موقعیت استراتژیک سومالى در آفریقا، مسئله سودان، آسیبپذیرى مصر و الجزایر، تهدید اسلامگراها در این دو کشور و تلاش آمریکا براى کسب موقعیتى برتر در نظم نوین جهانى مسائل را به گونهاى دیگر بیان مىکنند. ایدهآلها به توجیه و همراهى با منافع مىپردازند. مورد سومالى، همچنین بیانگر قرار گرفتن پدیدههاى فرهنگى در نقطه کور دستگاه سیاستگزارى خارجى آمریکا است. آمریکایىها تحلیل نظامى از مسئله سومالى داشتند و پس از آن بود که نیروهاى نظامى خود را به آنجا گسیل داشتند. این امر با دعوت از رسانههاى جمعى براى پوشش گسترده پیاده شدن نیروهاى آمریکایى در سومالى همراه بود تا عظمت ملى و شوکت رهبر جهان به نمایش گذاشته شود. آمریکایىها به علت تحلیلى کاملا نظامى از این رویداد، هیچ گونه پیشبینىاى در مورد مقاومت مردم سومالى نکرده بودند. مسائل فرهنگى باعث شد تا مردم سومالى مقاومت سرسختانه و خشونتآمیزى از خود در برابر نیروهاى آمریکایى نشان دهند. چیزى که براى فرشتگان نجات (اما ناتوان از درک فرهنگ دیگران) بسیار غیرمنتظره بود تا آن حد که آمریکایىها مجبور شدند خاک سومالى را ترک گویند. 5-3 . افغانستان مطالعه دیپلماسى آمریکا در افغانستان، با استفاده از روش تفسیر اظهارات مقامات رسمى، مىتواند نشاندهنده تداوم سنت فرهنگى، رویه و نگاه آمریکایى به جهان باشد. این اظهارات تأکیدى بر مدعاى این مقاله است که عناصر و مؤلفههاى فرهنگى حاکم بر آمریکا نقشى در شکلدهى، جهتگیرى و عمل سیاسى در سیاست خارجى آمریکا دارند. هنجارها، ارزشها، آرزوها و منافع ترکیب شده، رفتار آمریکا را در سیاست خارجى سامان مىدهند. نجات جهان از شر تروریسم، دعوت از جهان براى پیشبرد دیپلماسى آمریکا در افغانستان، شبیه سازى تاریخى، رهبرى جهانى و... مبانى هنجارى سیاستگزارى خارجى آمریکا را تشکیل مىدهند. جرج واکر بوش در نخستین اظهاراتش پس از حادثه یازدهم سپتامبر بیان داشت: «در روزهاى اخیر از اعضاى دولت من سئوالات بسیار زیادى درباره استراتژى و تاکتیک عملیات تلافى جویانه آمریکا شده است. ما مصمم هستیم تروریستها و حامیان آنها را به محاکمه بکشانیم. این فرصتى شد براى ما که در اوایل قرن بیست و یکم عملیات موفقى علیه تروریسم داشته باشیم و فرزندانمان بتوانند در طول قرن 21 زندگىاى مسالمتآمیز داشته باشند. سازمان هاى تروریستى در کشورهاى بسیار پیشرفته گسترش یافتهاند و همه آنها بر یک اساس عمل مىکنند و آن مخالفت با آرمان آزادیخواهى آمریکاست».(ایرنا، 26/8/1380) هنگامى که طى یک سنت دیرینه آمریکا خود را همه جهان تلقى مىکند، بدیهى است که راهى براى تحمل مخالفت دیگر کشورها و از جمله اروپا با اقدامات آمریکا باقى نمىگذارد و این همان چیزى است که هافمن از آن به ناشکیبایى آمریکا نسبت به اروپا یاد مىکند. رهبران اتحادیه اروپا قول همکارى با آمریکا در مبارزه با تروریستها را دادند اما بسیارى از آنها ملتهاى خود را مطمئن کردند که وارد جنگ نخواهند شد. این اتحادیه اعلام کرد که حاضر نیست[آنچنان که آمریکا مىخواهد]کورکورانه دنبالهرو آمریکا در جنگ باشد(ایرنا، 22/6/1380) نتیجه گیری در رابطه با سیاست خاورمیانه ای آمریکا و بررسی رفتارهای آن از جمله حمله به عراق، فرضیههای متفاوتی از سوی صاحب نظران مطرح گردیده است. برخی بر این عقیدهاند که آمریکا به دلیل سلطه اقتصادی و حفظ تعادل دلار در برابر سایر واحدهای پولی از جمله یورو، سعی کرده با کنترل عراق نوعی سلطه در خاورمیانه به وجود آورد تا از طریق این اعمال نفوذ، هژمونی دلار را تضمین نماید. نظرات دیگر به وجود تسلیحات کشتار جمعی و ارتباط بین سران القاعده با سران حزب بعث در عراق برمیگردد. در ارتباط با دو موضوع اخیر حتی بعد از حمله آمریکا به عراق هیچگونه شواهدی دال بر وجود چنین ادعاهایی به دست نیامد. بنابراین میتوان موضوع را در سطحی گسترده و عمیقتر جستجو نمود. فرض اصلی این است که علل حمله به عراق در «دکترین نظم نوین جهانی»نهفته شده است. جورج بوش اول رییس جمهوری آمریکا در 11 سپتامبر 1990 در ارتباط با رهبری آمریکا درسده بیست و یکم میگوید: ایالات متحده آمریکا علیرغم ظهور مراکز جدید قدرت، کماکان یگانه کشوری است که از توان واقعی جهانی برای اعمال قدرت سیاسی، اقتصادی و نظامی در تمام ابعادش برخوردار است. در دهه 1990 همچون بخش اعظمی از تاریخ، هیچگونه جایگزینی برای رهبری آمریکا وجود ندارد. مسوولیت ما حتی در عصر نوین محوری و اجتنابناپذیر است. اعلام چنین دیدگاهی از سوی آمریکا تفسیر و تبیین جدیدی از وضعیت نظام بینالمللی بود. باید به این نکته توجه داشت که آمریکا در دوران نظام دوقطبی جنگهایی مانند جنگ کره و ویتنام و بحران موشکی کوبا (1962) را پشت سر گذاشت اما جنگ علیه عراق از جهاتی متفاوت است. زیرا استراتژی سد نفوذ که در هرکدام از آن جنگها برای اعمال قدرت علیه رقیب انجام میشد جنبه تدافعی داشت، در صورتی که استراتژی جدید آمریکا جنبه پیشگیرانه دارد و از ابعاد تهاجمی برخوردار است. با توجه به همین استراتژی،آمریکا حمله به عراق را دنبال کرد. آمریکاییان برای تحق بخشیدن به این استراتژی جدید خود نیاز به بهانههایی داشتند. یکی از این بهانهها در بیرون آمریکا و دیگری در داخل آمریکا شکل گرفت. صدام با حمله به کویت این بهانه را در اختیار آمریکا قرار داد. اما چند ماه بعد از این اقدام نطقهای اعتراضآمیز از سوی مقامات واشنگتن انجام گرفت که این حمله را محکوم نمودند. آمریکا با محکوم کردن عراق در مجامع بین المللی نوعی ائتلاف برای حمله به وجود آورد. عاقبت در عملیات سپر صحرا توانست علاوه بر عقب راندن عراق از کویت بخش قابلتوجهی از نیروهای عراقی را نابود سازد و با اعمال تحریمهای بین المللی و فروش نفت در برابر غذا، بنیه دفاعی و توان اقتصادی این کشور را در منطقه تضعیف نماید. جورج بوش اول در یکی از سخنرانیهای خود در ارتباط با این حمله میگوید: جنگ سال 1990 خلیج فارس برای چیزی بیش از یک کشور کوچک(کویت)بود. این جنگ برای اندیشههای نظم نوین جهانی بود. جوهره کلام ریاست جمهوری آمریکا دربرگیرنده این موضوع است که پرداختن به چنین موضوعاتی برای رسیدن به اهداف جامع و گستردهتری است. یکی دیگر از ابزارهایی که بهانه لازم را برای حمله به افغانستان و عراق در اختیار آمریکا قرار داد واقعه یازدهم سپتامبر 2001 است که براساس یک حمله غافلگیرانه، برجهای دوقلوی تجارت جهانی در نیویورک و ساختمان پنتاگون در واشنگتن آسیب فراوانی دیدند اما این حمله یک فرصت استثنایی در اختیار آمریکا قرار داد تا فعالیت بیشتری را برای رسیدن به اهداف جهانی دنبال نماید. با حمله آمریکا به عراق تعدادی از کشورهای اروپایی مانند آلمان و فرانسه مخالفت کردند. این رویارویی آمریکا و اروپا در حوزه اروپای شرقی کاملا مشهود بوده است. آمریکا سعی میکرد با تزریق دلار به اقتصاد آن کشورها، همراهی و همگانی آنها را برای برخورداری از اهداف موردنظر جلب نماید تا از یک سو ائتلاف بزرگ جهانی را به رهبری خود به وجود آورد و از سوی دیگر از شکلگیری ائتلاف کشورهای ضعیف و قدرتمند ممانعت به عمل آورد. دیگر این که رهبری جهانی هزینهبردار است. تصویب بودجههای چند صد میلیارد دلاری برای رسیدن به همین هدف انجام میگیرد. این هزینهها اگرچه زیاد به نظر میرسند، اما برای رسیدن به هدف اصلی ناچیز هستند زیرا هر کشور اشغال شده منابع انرژی و بازار مصرف خوبی برای آمریکا ایجاد میکند. موضع دیگر، آگاهی افکار عمومی جهانی است. جهان در سده بیست و یکم بیش از هر زمان دیگر از خشونت، جنگطلبی و کشتار انسانها متنفر است. به همین دلیل روشهای نظامی و ساخت یکجانبه قدرت مورد قبول عقل جهانی نخواهد بود. زیرا زور به عنوان یکی از کار ویژههای قدرت در کنار باورها و ایمان مورد قبول واقع خواهد نشد. اگرچه عنوان میشود امروزه اقدامات آمریکا از حمایت معنوی جهانی برخوردار نیست. با تمام این موارد آمریکا به دنبال موقعیتی ممتاز و ویژه در سده بیست و یکم است. بهطوری که حمله به افغانستان و عراق و اقدامات منطقهای برای رسیدن به اهداف جهانی از جمله سلطه اقتصادی، سیاسی و فرهنگی صورت گرفته است.
منابع: - آقایی، سیدداود(1382)، نقش و جایگاه شورای امنیت سازمان ملل متحد در نظم نوین جهانی، تهران، پیک فرهنگ. - امام زاده فرد، پرویز(1384)، دکترین امنیت ملی آمریکا: گذشته حال و چشم انداز آینده، تهران: موسسه ابرار معاصر. - اسدیان، امیر(1381)، سیاست امنیتی آمریکا در خلیج فارس، تهران، پژوهشکده مطالعات راهبردی - تد، امانوئل(1383)، پسازامپراطوری، ترجمه محمد سعید طاهری موسوی، تهران، مؤسسه اندیشه سازان نور. - چامسکی، نوآم(1387)، نظمهای کهنه و نوین جهانی، ترجمه مهبد ایرانیطلب، تهران، اطلاعات. - دهشیار، حسین(1381)، سیاست خارجی آمریکا و هژمونی، تهران، انتشارات خط سوم. - دهشیار، حسین(1382)، سیاست خارجی آمریکا در آسیا، تهران، انتشارات ابرار معاصر تهران. - سلیمانی، محمد باقر(1379)، بازیگرانروندصلحدرخاورمیانه، تهران، دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی. - سلیمی نمین، صادق(1383)، ارمغاندموکراسی، تهران، نشر دفتر معارف . - شولزینگر، رابرت(1379)،دیپلماسیآمریکادرقرنبیستم(1997-1898)، ترجمه محمد رفیعی مهرآبادی، تهران، دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی - کیسینجر، هنری(1381)، دیپلماسی آمریکا در قرن بیست و یک، ترجمه ابو القاسم راه چمنی، تهران، مؤسسه ابرار معاصر. - متّقی، ابراهیم(1376)، تحولات سیاسی خارجی امریکا، تهران، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی. - ابراهیمی، شهروز(1384)، «امنیت خلیج فارس: نقش و تعامل قدرت های بزرگ و آمریکا پس از یازده سپتامبر»، فصلنامهمطالعاتدفاعیوامنیتی، شماره 42 - افضلی، رسول(27/4/78)، «جهان سوم در نظم نوین جهانی»، روزنامه نشاط، ش 24. - امیراحمدی، هوشنگ(1371)، «نظم نوین جهانی، جنگ خلیج فارس و تلاش ایالات متحده برای رهبری جهان»، اطلاعات سیاسی ـ اقتصادی، ش 55ـ56 (فروردین و اردیبهشت). - سیفزاده، حسین(1383)، «سیاستهای خاورمیانهای آمریکا در برابر چالشهای ضد هژمونیک»، فصلنامه خاورمیانه، سال یازدهم، شماره 1. - طولانی،قاسم(6/6/80)، «اتحادیه اروپا، الگویی برای نظم نوین جهانی» (مصاحبه با دیتریش گنشر)، نشریه ملّت. - کاظمی، سید علیاصغر(1372)، «نظم نوین جهانی و ساختار قدرت در دوران بعد از جنگ سرد»، مصباح، ش 10و11 (پاییز و زمستان). - مجتهدزاده، پیروز و روزیطلب، زهرا(23/12/76)، «پایههای سست تئوری نظم نوین جهانی»، ابرار. - مهدی زاده، اکبر(1380)، «اولویتهای سیاست خارجی آمریکا در خاورمیانه پس از 11 سپتامبر»، ماهنامه نگاه، شماره19.
New World Order and Its Impact on the Middle East Region between 1991 and 2000
Reza Jalali[2] Assistant Professor of Political Science, Islamic Azad University, Central Tehran Branch Mehdi Majd PhD student of Public Policy, Islamic Azad University, Central Tehran Branch
Abstract The changes which occurred in late 1990s had considerable impacts on the world geopolitics and international system as well. After the end of the cold war, the world order has undergone some changes and a new world order has emerged. This paper examines the whiteness of these developments and their impacts on the Middle East in 1990s. American victory in the Persian Gulf paved the way for the United States to unilaterally expand its influence in the Middle East and to promote the idea of new world order. In the American perception, coordination and military power are equal and a world obedient to the U.S is considered as a world having both coordination and order. This is the case in the Middle East. America’s influence in the region lets the Americans manage the conflicts and forge order and coordination as well. The main question is that what was the impact of adopting the new world order policy by the U.S.A in the Middle East from 1991 to 2000 and the hypotheses will be as following: adopting the policy of the new world order after the cold war caused the expansion of America’s influence in the Middle East.
Key words: New world order, cold war, the Middle East, America’s Middle East policy
|