هیلاری کلینتون و دونالد ترامپ؛ کدامیک به نفع ایران است؟
سفیر اسبق ایران در اوکراین به بررسی ابعاد مختلف روی کار آمدن دو نامزد نهایی ریاست جمهوری آمریکا از منظر منافع ملی جمهوری اسلامی ایران پرداخته است...خانم کلینتون در دوره اول اداره اوباما، در گام اول با اعمال سیاستهای تحریمی فلجکننده، کارآمدترین خدمت را در تحققیافتن آمال و امیال رژیم صهیونیستی در پرونده اتمی و صدور قطعنامههای معروف علیه ایران متبلور کرد...برخی دیگر با وجود آثار مثبت پیروزی کاندیدای دموکرات نه از نوع شخصیت بیبدیلی مانند اوباما که عملا متضمن نسخهای پرثمرتر و پرسودتر برای ایران شد، بلکه از نوع خانم کلینتون که سابقه شخصی و رویکرد طرفداری صریحتر و عیانتر بهنفع اسرائیل را دارد...برخی دیگر ترامپ را به علت اینکه سیاست خارجی او را در خدمت منافع درونگرایی آمریکاییها و تحقق منافع سفیدپوستان و ثروتمندان و در تقابل با مهاجرپذیری و بیگانهستیزی قلمداد میکنند، بیشتر در خدمت به منافع ایران میبینند و روی کارآمدن آن را موجب خیر و منافع برای سیاست خارجی ایران ارزیابی میکنند.
خبرگزاری مهر، گروه سیاست-اکبر قاسمی: سفیر اسبق ایران در اوکراین و مولداوی در یادداشتی به بررسی ابعاد مختلف روی کار آمدن دو نامزد نهایی ریاست جمهوری آمریکا از منظر منافع ملی جمهوری اسلامی ایران پرداخته است.
متن کامل یادداشت به این شرح است:
بسیاری از کارشناسان سیاسی اکنون که کمتر از چهار ماه دیگر تا برگزاری انتخابات آمریکا باقی مانده، سؤال میکنند پیروزی خانم کلینتون یا پیروزی آقای ترامپ، کدامیک، بیشتر تأمینکننده منافع ایران است. برای پاسخ به این سؤال، ابتدا نیاز است در ارزیابی پایلوت گونهای از سوابق کارکردهای رؤسایجمهور دموکرات و جمهوریخواه در قبال ایران، تحلیلی واقعبینانه ارائه کنیم.
هنگامی که دو دوره بوش پسر و اوباما و دوران وزارت خارجه خانم کلینتون را بهعنوان مقطع قیاسی این پایلوت محاسبه کنیم، با نوعی از رویکردها و نتایج کارکردی متفاوت روبهرو خواهیم شد. بوش پسر هرچند در اوایل صدارت خویش با شعار و لحن محور شرارت علیه ایران، درصدد بود با مرعوبکردن ایران و مانور سیاسی در راستای تحقق اهداف سیاست خارجی آمریکا، موضع منعطف در ایران ایجاد کند، عملا با حمله به عراق در سال ٢٠٠٣، موجب حذف صدام زورگو و روی کارآمدن دولت دموکراتیک متشکل از اکثریت شیعیان عراق و حذف دشمن سنتی ایران شد.
خانم کلینتون در دوره اول اداره اوباما، در گام اول با اعمال سیاستهای تحریمی فلجکننده، کارآمدترین خدمت را در تحققیافتن آمال و امیال رژیم صهیونیستی در پرونده اتمی و صدور قطعنامههای معروف علیه ایران متبلور کرد اما در سطح نتایج این رویکرد، به بارنشستن مقاومت و پایداری ایران در قبال این رویکرد را درنهایت در قالب نتایج برجام به همراه داشت.
بنابراین محصول سیاست بوش پسر نهایتا خدمت به ایران و محصول سیاست خانم کلینتون نیز نهایتا هرچند در مرحله اول در خدمت اهداف رژیم صهیونیستی بود، اما درنهایت با آنچه از خلال مذاکرات اصولی و خردمندانه دستگاه دیپلماسی ایران با ١+٥ تحقق یافت، محصولی به نام توافق برجام را دربر داشت که انرژیهای متعددی را در سطح جهانی و منطقهای در درجهاول برای ایران و سپس برای همگان آزاد کرد.
چنانچه قدری عمیقتر پیمایش کنیم، در پرتو دو رویکرد با جنس متفاوت ولی نتایج و پیامد متمایز با دو نوع تاکتیک و رفتار اولیه متفاوت، شاهد نتیجهگیریهای متنوعی خواهیم بود. شاید برخی اینگونه میپندارند با روی کارآمدن کاندیدای جمهوریخواه، عملا بهنفع ایران میتوان اهداف سیاست خارجی کشور را به نتیجه رساند و برخی دیگر نیز با ارائه ارزیابی موضوعی مبتنیبر اینکه خانم کلینتون ناگزیر بوده از مولود و دستاوردهای دوره اوباما به دلایل عدیده ساختاری حمایت کند و با قوت به این فرایند ادامه دهد، یکی از دو نامزد را ترجیح میدهند؛ برجامی که ثمرات آن صفحه جدیدی از نقشگیری هرچه بیشتر ایران را در سایه آزادسازی انرژیهای مثبت، ظرفیتها و موقعیتهای نوین در عرصههای جهانی و منطقهای برای تقویت و استحکام امنیت داخلی و گسترش حوزه اقتدار و نفوذ خارجی با پذیرش ایران هستهای و وارد شدن در حوزه پذیرفتهشدگان کشورهای دارای چرخه سوخت اتمی و رسمیتیافتن غنیسازی در باشگاه جهانی هستهای را گشود.
از سوی دیگر، برخی دیگر با وجود آثار مثبت پیروزی کاندیدای دموکرات نه از نوع شخصیت بیبدیلی مانند اوباما که عملا متضمن نسخهای پرثمرتر و پرسودتر برای ایران شد، بلکه از نوع خانم کلینتون که سابقه شخصی و رویکرد طرفداری صریحتر و عیانتر بهنفع اسرائیل را دارد، موفقیت وی را در خدمت سیاست خاورمیانه رژیم صهیونیستی در مقایسه با ترامپ ارزیابی کرده و رویکرد خانم کلینتون را برای منافع ایران منفیتر و پرمخاطرهتر توصیف میکنند.
برخی دیگر ترامپ را به علت اینکه سیاست خارجی او را در خدمت منافع درونگرایی آمریکاییها و تحقق منافع سفیدپوستان و ثروتمندان و در تقابل با مهاجرپذیری و بیگانهستیزی قلمداد میکنند، بیشتر در خدمت به منافع ایران میبینند و روی کارآمدن آن را موجب خیر و منافع برای سیاست خارجی ایران ارزیابی میکنند.
بعضی دیگر از زوایهای موضوعیتر و در چارچوب رویکردهای سیاست خارجی دموکرات، معتقدند کلینتون درصدد بوده تا مهمترین چالش باقیمانده در تاریخ سیاست خارجی ایالات متحده آمریکا یعنی موضوع پرمخاطره خاورمیانه را که همان مناقشه بین فلسطین و اسرائیل که همچون عارضهای از شش دهه گذشته بهعنوان منازعه حل نشده، جامعه عرب و یهود را درگیر اصطکاک سختی کرده است، در چارچوب تز و رویکرد دو دولت که اوباما به علت ضعف تعاملی خود در برابر نتانیاهو و فروپاشی توازن منطقهای نتوانست به سرانجام برساند، را به مقصد نهایی رسانده و پرونده پیچیده این مناقشه پرچالش را سرانجام درهم پیچیده و حل مشکل آن را به نام خود ثبت کند.
اما خانم کلینتون یا آقای ترامپ، شخصیتهایی قوی و مستقلند یا تابعی از ساختار و ادارهکنندگان آمریکا هستند؟ در بدیهیترین پاسخ به این پرسش، خانم کلینتون و آقای ترامپ نمیتوانند خیلی خارج از مدار راهبردهای دوره و اداره اوباما و ساختارهای حاکم بر ایالات متحده آمریکا که نمونه آن در تصمیمسازیها و مدیریت مذاکرات برجام متبلور شد، حرکت کنند. پرواضح است راهبردهای نهادینهشده در دوره اوباما برایند مؤلفههای متعددی است که متکی به دیدگاه انفرادی شخص اوباما و شخص کری بهتنهایی نبوده است و نیست (منظور شخصمحور نبوده و نیست).
پروسه سیاستگذاری در آمریکا چندلایه و مبتنی بر مقتضیات متعدد و پیچیده و سرجمع سیاستهای اتخاذشده از سوی شورای امنیت ملی آمریکا و برایند آرای کنگره بوده که فرایند آن سیاست راهبردی آمریکا را تنظیم میکند. انتزاعیدیدن رویکرد صرف خانم کلینتون یا ترامپ آن هم با فضای انتخاباتی و ملتهب به جذب آرا، نمیتواند ما را به جمعبندی جامعی از همه مؤلفههای منافع و مضار هرکدام از آنها نائل کند.
بنابراین پیشبینی و پیشداوری نسبت به اینکه کلینتون یا ترامپ در تعامل با سرشکن منافع ایران در آینده کدام بد و کدام بهتر است، کاری سخت و چندمجهولی است و هرگونه داوری باید منطقی و با واقعگرایی توأم با اولویتها و رخدادهای متصور در فراروی تحولات جهانی و منطقهای و بهویژه مرتبط به ایران باشد. به نظر میرسد خیلی از تحلیلها به لحاظ محتوا در ظرفومظروف خودش انجام نشده و عمده تحلیلهای مطروحه براساس مفروضات ذهنی با مصداق ناظر بر گذشته است که لزوما در رخدادها و مقتضیات آینده بسیاری از این رخدادها با این جنسونوع شاید شرایط حدوث نداشته و ندارند. بنابراین چگونه ما بدون اینکه وقوع رخدادها را باید بهدرستی تصور کنیم، گمانهزنی غیراستقرایی را قطعی میشماریم.
به عبارت سادهتر، باید دغدغه آنچه از خلال دلنگرانی اصلی مردم آمریکا بهعنوان فلشهای اصلی منافع آنها باید مورد امعان قرار گرفته را بتوانیم بهدرستی برآورد کنیم که سرشکن آن در سرجمع آرای قاطبه مردم آمریکا متجلی میشود. آیا اینبار منافع سفیدپوستان به همراه خاستگاه ثروتمندان آمریکا رجحان خواهد یافت، یا ملغمهای از خاستگاه ارزشهای آمریکایی با ترکیبی از منافع سفیدپوستان و رنگینپوستان برتری خواهد یافت؟
سبقتگرفتن بر گمانهزنیها آن هم به دور از مصادیق عینی و واقعی و آماری صحیح و صرفا با مفروضات گذشته بهویژه دشواریای که در آخرین صحنه انتخابات آمریکا موجب تغییرات شدید در منحنی آرای عمومی به سمت کاندیدها، شبیه به زننده گل دقیقه ٩٠ شده، چراکه ساختار افکار عمومی آمریکا عمدتا تحلیل محتوامحور نبوده و نیست، بلکه براساس مؤلفههای ظاهری و شکلی افکار عمومی و رویدادهای شگفتیآفرین استوار است.
بنابراین برآورد دقیق و واقعی از مؤلفههای پیدا و پنهان و واقعیتهای حاکم بر نتایج انتخابات آمریکا کاری سخت بوده و امکان پیشبینی و شناخت صحیح را برای همگان، دشوار خواهد کرد.