هفت محدودیت آمریکا در مواجهه با چین
دکتر اسفندیار خدایی
آمریکا با چه محدودیتهایی در برخورد با چین مواجه است؟ به عبارت دیگر چرا آمریکا نمی تواند چین را همانند سایر کشورها، با سیاستهای خود همراه سازد؟ چین چه ویژگی ها یا ابزاری در مقابل آمریکا دارد، که سایر کشورها ندارند؟ چین در آسیا، آفریقا، اروپا و حتی در حیاط خلوت آمریکا یعنی قاره آمریکای جنوبی سیاستهای آمریکا را به چالش می کشد و در زمینه های اقتصادی و سیاسی فعالیتهایی می کند که مورد خوشایند آمریکا نیست. رفتار چین در قبال تحریمهای ایران را به عنوان یک نمونه موردی در نظر بگیرید تا اهمیت محدودیتهای آمریکا در مواجهه با چین روشن گردد. دولت ترامپ پس از خروج از برجام توانسته است تجارت بسیاری از کشورها نظیر ژاپن، کره جنوبی، آلمان و فرانسه با ایران را به صفر نزدیک کند اما علی رغم فشارهای آمریکا، درسال گذشته یعنی 2019 چین با ایران بیش از بیست میلیارد دلار مبادلات تجاری داشته است.
این رفتار چین فقط مربوط به دوره ترامپ نیست. قبل از توافق برجام نیز چین تحریمهای آمریکا را نادیده گرفته است. قضیه هسته ای ایران در سال 2003 ظهور کرد، در آن زمان چین فقط حدود پنج میلیارد دلار با ایران تجارت سالیانه داشت ولی مبادلات تجاری اروپا با ایران از بیست میلیارد دلار در سال تجاوز می کرد، یعنی چهار برابر چین. اما پس از اوج گرفتن بحران هسته ای، به دلیل فشارهای دولتهای جرج بوش و باراک اوباما و البته تحریمهای سازمان ملل، تجارت اروپا و بسیاری کشورهای دیگر با ایران به شدت کاهش یافت بطوریکه در سال 2014 یعنی یک سال قبل از توافق برجام، تجارت این کشورها با ایران تقریباً صفر شد، اما با وجود تحریمها و فشارهای آمریکا، تجارت چین با ایران نه تنها کمتر نشد، بلکه ده برابر شد و به پنجاه میلیارد دلار در همان سال 2014 رسید. آیا دولتهای جرج بوش و اوباما نمی خواستند جلوی تجارت چین با ایران را بگیرند یا نمی توانستند؟ آنها با چه محدودیتهایی مواجه بودند؟ پس از امضاء برجام، تجارت اروپا، ژاپن و دیگر کشورها با ایران مدت کوتاهی افزایش یافت اما با خروج ترامپ از برجام این کشورها به سرعت عقب کشیدند و ایران را ترک کردند، اما چین همچنان تجارت با ایران را ادامه داد و همانطور که ذکر شد، سال گذشته علی رغم سخت ترین فشارهای دولت ترامپ، مبادلات تجاری چین و ایران از 20 میلیارد دلار فراتر رفت. آیا دولت ترامپ نمی خواسته که جلوی تجارت چین با ایران را بگیرد یا نتوانسته است؟ بطور کلی آمریکا با چه موانعی برای همراه ساختن چین مواجه است؟...ادامه مطلب را بخوانید...
محدودیتهای آمریکا مقابل چین به دو دسته محدودیتهای اقتصادی و سیاسی تقسیم می شوند. سه مورد از محدودیتهای اقتصادی، و چهار مورد از محدودیتهای سیاسی آمریکا را بطور مختصر بحث می کنیم.
محدودیتهای اقتصادی آمریکا در مواجهه با چین
یک، چین اولین شریک تجاری آمریکاست. سال گذشته مبادلات تجاری این دو کشور از 670 میلیارد دلار تجاوز کرد. بازار تولید و مصرف دو کشور به هم وابسته است. مثلا کالاهای ارزان قیمت چین در بازار آمریکا موجب پایین نگه داشتن تورم در این کشور می شود. اگر اخلالی در ورود کالاهای چینی به بازار آمریکا ایجاد شود، تورم بالا می رود و با توجه به اینکه آمریکا یک دموکراسی است، نارضایتی رای دهندگان آمریکایی جایگاه دولت و حزب حاکم را به خطر می اندازد. اغلب کاندیداهای ریاست جمهوری امریکا در 25 سال گذشته، در ایام انتخابات با ادبیاتی ضد چینی، خطر خیزش چین کمونیست و وابستگی آمریکا به محصولات چینی هشدار می داده اند، اما آنها پس از پیروزی، مسئله چین را از اولویت سیاست خارجی خود خارج کرده اند و به قضایایی کم خطری همچون ایران پرداخته اند که نه تنها با چالشی در داخل آمریکا مواجه نیست بلکه محبوبیت دولت را بالا هم می برد. بیل کلینتون، جرج بوش، باراک اوباما و دونالد ترامپ همگی در تبلیغات انتخاباتی، دولت قبل از خود را به سهل انگاری در مقابل چین متهم کرده اند، لکن غالباً پس از پیروزی، خود را درگیر مسئله چین نکرده اند تا شرایط اقتصادی و در نتیجه موقعیت خود را به خطر نیندازند. ترامپ نیر علی رغم ادبیات ضد چینی، به افزایش موقت برخی تعرفه های تجاری بسنده کرد. این را ما نمی گوییم، کافی است به آمار تجارت چین و آمریکا در سه سال اخیر دولت ترامپ نگاه کنید و ببینید که علی رغم بگیر و ببندها و قیل و قالها، تجارت با چین هر ساله افزایش داشته است. البته ظهور کرونا و رکود اقتصادی حاصل از آن، قطعاً این میزان تجارت را در سال 2020 دگرگون خواهد کرد.
دومین محدودیت اقتصادی آمریکا، به مسئله جایگاه دلار در تجارت بین الملل بر می گردد. اگر آمریکا کاری کند که منافع چین در این باشد که در بخشی از مبادلات خود از ارز دیگری غیر از دلار مثلا یوآن، واحد پول چین استفاده کند، امپراتوری جهانی دلار به خطر می افتد. اوباما و جان کری در توجیه برجام به این نکته متوسل شدند که ادامه تحریم ایران و کشورهایی که با ایران تجارت دارند، ممکن است موجب شود که برخی از جمله چین ناچار به استفاده از ارز دیگری غیر از دلار شوند و جایگاه دلار به عنوان واحد ذخیره ارزی جهان را با خطر مواجه سازد. لذا دولتهای اوباما و ترامپ در تحریم بانکهای بزرگ چینی ملاحظات بیشتری دارند. جالب است بدانید علی رغم قیل و قالهای تبلیغاتی، آمریکا تاکنون هیچکدام از چهار شرکت نفتی غول پیکر و معروف چینی که بعضاً بیشترین تجارت نفت با ایران را دارند، بخاطر عواقب سنگینی که برای دو کشور دارد تحریم نکرده است؛ بلکه کوشیده است با مذاکره و معامله، چین را وادار به همکاری کند. می دانید که در معامله و مذاکره باید چیزی داد تا چیزی بدست آورد. پس هزینه هایی برای آمریکا دارد.
سومین محدودیت اقتصادی آمریکا: چین بیش 1.7 تریلیون دلار یعنی یک هزار و هفتصد میلیارد دلار از اوراق قرضه آمریکا را به عنوان ذخایر ارزی خود در اختیار دارد. پس از چین، ژاپن با 1.1 تریلیون دلار در جایگاه دوم قرار دارد. این بدان معناست که آمریکا بدهکار چین است. اگر چین بخشی از این ذخایر ارزی را برای فروش حراج کند و احیاناً دیگران همه به تبعیت از چین چنان کنند، ارزش دلار به شدت پایین می آید و تورم و نارضایتی در داخل آمریکا بالا می رود. در شرایط عادی چین هرگز چنین کاری نمی کند، زیرا پس از آمریکا این چین است که بزرگترین دارنده دلار است. لذا اگر چین دلار را حراج کند از دو جهت ضرر می کند، اولا ارزش ذخایر ارزی چین کاهش می یابد و ثانیاً به نفع چین نیست که بزرگترین شریک تجاری او زمین بخورد و ثروتمندترین بازار کالاهای چینی با بحران مواجه شود. لذا همین ذخایر ارزی هنگفت چین از ملاحظات اقتصادی است که موجب می شود آمریکا با احتیاط بیشتری با پکن کنار بیاید و برخی رفتارهای ناخوشایند چین همچون ادامه روابط با کشورهایی همچون ایران و کره شمالی، ونزوئلا و سوریه را نادیده بگیرد در حالیکه اگر همان رفتار را شرکتهای کره جنوبی یا ژاپن داشته باشند، به شدت تنبیه و تحریم می شوند.
محدودیتهای سیاسی آمریکا در مواجهه با چین:
اولین محدودیت سیاسی آمریکا، عدم نفوذ در حکومت و رهبران چینی است. حکومت چین یک سیستم تک حزبی کمونیستی بسته است. تاکنون آمریکا نتوانسته است در تصمیمات و انتخاب رهبران و مسئولان چینی دخالت کند. هنوز کسی حتی این ادعا را مطرح هم نکرده است که حزب یا گروهی در داخل حاکمیت چین، تحت نفوذ آمریکا باشند. حکومت چین دموکراسی نیست. دموکراسی با همه خوبیهایی که دارد و بسیاری از مردم دنیا آن را آرزو می کنند، یک نقطه ضعف اساسی هم دارد. قدرتهای بزرگی مثل آمریکا، روسیه و انگلستان می توانند به آسانی در نظامهای دموکراتیک دخالت کنند و منافع سیاسی و اقتصادی خود را تامین نمایند. شما اگر پول و رسانه داشته باشید، می توانید با در رقابتهای انتخاباتی بین کاندیداهای مطرح نمایندگی فلان شهر و یا کاندیداهای ریاست جمهوری فلان کشور، یک مورد را با حمایت مالی و تبلیغی وامدار خود کنید و یا لااقل طوری به خود متمایل یا وابسته کنید که در کنار اهداف خودش به منافع شما هم نیم نگاهی داشته باشد تا در انتخابات بعدی، قافیه را به رقیب نبازد. آمریکا این راهبرد استعمار نو را در کشورهای مختلف پیاده کرده است. روسیه، کشورهای اروپایی و حتی ایران هم با همین روش به دنبال نفوذ و تامین منافع خود در برخی کشورها، همچون دموکراسی نوپای عراق و حتی قدیمی ترین دموکراسی یعنی آمریکا هستند. لکن تا جایی که اطلاع داریم هنوز هیچ کشوری نتوانسته است در حزب کمونیست چین نفوذ کند و مثلاً در انتخاب رئیس جمهور یا نخست وزیر چین نقش مهمی ایفا کند.
دوم، سیاست آمریکا در قبال چین دارای پارادوکس یا تضاد بنیادی است. از طرفی آمریکا می خواهد جلوی خیزش چینِ رقیب را بگیرد و از طرف دیگر، نگران آن است که مبادا چینِ شریک زمین بخورد. چین نه مانند ژاپن و کره جنوبی دوست آمریکاست که با آمریکا همراه و همداستان شود و نه مانند شوروی سابق دشمن ایدئولوژیک آمریکاست که مستقیماً مقابل آمریکا بماند. چین لزوماً خود را متعهد به همراهی با آمریکا نمی داند، اما به دنبال رویارویی و جدال با آمریکا هم نیست. متناسب با رفتار پیچیده چین، دو دیدگاه سیاسی برای مواجهه با این کشور وجود دارد: دیدگاه لیبرال بر این عقیده است که آمریکا و چین می توانند با هم کنار بیایند و برای منافع مشترک همکاری کنند پس آمریکا باید به دنبال جذب چین باشد نه دفع این کشور. اما از نگاه واقع گرایانه، خیزش چین جایگاه آمریکا را به خطر می اندازد و تقابل قدرت نوخاسته و قدرت حاکم، قانون طبیعت و ناگزیر است پس آمریکا باید به دنبال مهار پکن همچون شوروی سابق باشد. لکن پیچیدگی رفتار چین موجب شده است که سیاست آمریکا در قبال این کشور در دوره های مختلف، ترکیبی از این دو دیدگاه باشد بلکه این دو نگاه، به گونه ای همدیگر را خنثی کرده اند.
سوم، چین دارای ابزارهایی از قدرت است که آمریکا نمی تواند نادیده بگیرد. چین داری حق وتو در شورای امنیت است. آمریکا در شورای امنیت نیازمند رای چین در موضوعات حساس امنیتی برای خود و متحدان است. چین و همچنین روسیه به خوبی از این ابزار در جهت منافع خود استفاده می کنند. آنها این رای را رایگان در اختیار آمریکا قرار نمی دهد. مثلاً چین و روسیه، قطعنامه های پیشنهادی آمریکا برای تحریم ایران در سازمان ملل را بارها به تاخیر می انداختند تا زمانی که با مذاکرات پشت پرده، آمریکا ناچار به تغییر متن این قطعنامه ها می شد و منافع آنها در روابط با ایران به گونه ای تامین می شد. بعلاوه، چین دارای تکنولوژی و بمب هسته ای است و این قدرت چانه زنی پکن را در معادلات بین المللی افزایش داده است. آمریکا نیازمند همکاری چین در مسائل هسته ای است تا مبادا این تکنولوژی در اختیار دشمنان آمریکا قرار گیرد. بالاخره آمریکا دشمنان زیادی دارد و پکن اگرچه دوستان اندکی دارد، دشمن قسم خورده هم ندارد و این خود کارت ارزشمندی است که چین در اختیار دارد.
چهارمین محدودیت سیاسی آمریکا در این نکته نهفته است که متحدان آمریکا، شرکای تجاری چین هستند. برخلاف شوروی که تعامل اقتصادی اندکی با خارج از بلوک شرق داشت، چین هم با مخالفان آمریکا و هم با متحدان آمریکا مراودات اقتصادی نزدیکی برقرار کرده است. چین شریک تجاری اول یا دوم تمام متحدان آمریکا نظیر ژاپن، کره جنوبی، کشورهای اروپایی، هند، استرالیا، امارات، عربستان و حتی خودِ آمریکاست. لذا متحدان آمریکا به خاطر دوستی با آمریکا، میلیاردها دلار تجارت خود با چین را به خطر نمی اندازند. آمریکا هم در موضعی نیست که روابط تجاری این کشورها را دیکته کند یا خسارت احتمالی آنها در سرشاخ شدن با چین را جبران نماید. لذا آمریکا نمی تواند همانند جنگ سرد با شوروی، از کارتِ متحدان خود برای فشار بر پکن و تغییر رفتار چین چندان استفاده کند. ناگفته نماند، همین وابستگی اقتصادی متقابل چین با آمریکا و متحدان قدرتمند او، موجب می شود که چین هم به دنبال تقابل با آمریکا در مراوده با ایران و سایر مخالفان آمریکا نباشد و این کشورها نباید روی چین در دشمنی با آمریکا حساب باز کنند. لکن چین به آسانی از منافع اقتصادی و سیاسی خود عقب نمی نشیند و از نفوذی که بر مخالفان آمریکا دارد به عنوان یک کارت جهت فشار بر آمریکا و تامین منافع خود استفاده می کند.
خلاصه
آمریکا برای همراه ساختن چین با سیاستهای خود با محدودیتهای اقتصادی و سیاسی جدی مواجه است که یکبار دیگر مرور می کنیم: سه مورد محدودیتهای اقتصادی که ذکر کردیم: یک، چین اولین شریک تجاری آمریکاست و بازار تولید و مصرف دو کشور به هم وابسته است و موجب می شود هر دو از اقدامات افراطی ریسک دار پرهیز کنند. دوم، چین بیش از 1.7 تریلیون دلار ذخایر ارزی در اختیار دارد، به عبارت دیگر، آمریکا بیش از هزار و هفتصد میلیارد دلار به چین بدهکار است. همانطور که ذکر شد حراج کردن اوراق قرضه آمریکا در بازار و استفاده از این کارت چین همانند یک بمب اتمی اقتصادی برای هر دو کشور گران تمام می شود و این نکته در ملاحظات آمریکا نسبت به چین اهمیت دارد. سوم، مزاحمت اقتصادی مثل تحریم برخی بانکهای چینی ممکن است موجب شود این کشور بجای دلار، از ارزهای دیگر از جمله یوآن استفاده کند و امپراتوری دلار آمریکا را با خطر مواجه سازد لذا آمریکا در تحریم شرکتها و بانکهای چینی درنگ می کند.
محدودیتهای سیاسی آمریکا چهار مورد هستند: اول، آمریکا دستش از سیاست داخلی چین و نفوذ در حاکمیت این کشور کوتاه است. چون ساختار حکومت تک حزبی و کمونیستی چین بسته و غیر دموکراتیک است و آمریکا تاکنون نتوانسته است با تبلیغات یا پول، احزاب یا افراد مورد حمایت خود را به قدرت برساند یا آنها را وامدار خود کند و راهی به داخل حکومت چین باز کند. دوم، سیاست آمریکا در مقابل چین دارای یک پارادوکس یا تضاد بنیادی است: آمریکا از طرفی می خواهد جلوی خیزش چینِ رقیب را بگیرد و از طرف دیگر، نگران است که مبادا چینِ شریک زمین بخورد. سوم، چین دارای حق وتو در سازمان ملل است و آمریکا در مسائل حساس نیازمند همراهی چین است و پکن این رأی را رایگان در اختیار آمریکا قرار نمی دهد. بعلاوه، چین دارای تکنولوژی و بمب هسته ای هم هست و این در محاسبات قدرتهای سیاسی بی تاثیر نیست و آنها را نیازمند به همکاری و تعامل می گرداند. چهارم، متحدان آمریکا شرکای تجاری چین هستند؛ لذا آمریکا نمی تواند از متحدانی مثل ژاپن، کره جنوبی، استرالیا، هند و کشورهای اروپایی انتظار داشته باشد میلیاردها دلار منافع اقتصادی خود را در روابط با چین به خطر اندازند. اما در مورد تقابل با شوروی، این شدنی بود چون شوروی با خارج از بلوک شرق مراودات اقتصادی محدودی داشت.
جناب آقای دکتر خدایی از مطلب مفید جنابعالی استفاده کردم.
سپاس.