پایایی ناتو پس از جنگ سرد
نویسنده: رابرت ب مک کالا؛ مترجم: علی اسماعیلی؛
مجله: سیاست دفاعی » پاییز 1378 - شماره 28 ISC (36 صفحه - از 115 تا 150)
این مقاله تداوم ناتو را پس از جنگ سرد و در پی فروپاشی بزرگترین تهدیدهای رویاروی آن (اتحاد جماهیر شوروی، پیمان ورشو) بررسی می کند. مقاله در ابتدا وضعیت کوتاهی از دوران جنگ سرد و پس از جنگ سرد ناتو را تشریح می کند. سپس به بیان تئوری اتحاد می پردازد و به دنبال آن از سه دیدگاه مختلف (نئورئالیسم، سازمانی، نهادگرایی بین المللی) به بحث در مورد اتحاد به ویژه پایداری ناتو پس از جنگ سرد می پردازد و در نتیجه گیری نیز بیان می کند که بهترین رهیافت برای درک و فهم ناتو پس از جنگ سرد، رهیافت نهادگرایی بین المللی است. ادبیات سنتی اتحاد بر دو پرسش کلیدی متمرکز شده است: چرا اتحادها شکل می گیرند و چگونه خودشان را حفظ می کنند.(2) اما مسئله اساسی که کمتر مورد توجه قرار گرفته، این است که اتحادها چگونه خود را با شرایط استراتژیکی در حال تغییر هماهنگ می کنند.
• نهادگرایی • بین المللی • ناتو تا جنگ سرد • تئوری اتحاد • نئورنالیسم و اتحادها
گرچه دبیرکل وقت ناتو «مانفرد ورنر» گفت: «پیمان واشنگتن، که در سال 1949 ناتو را پدید آورد هیچ جا ذکری از اتحاد شوروی نکرده است و ناتو به منظور خدمت به نیازهای اعضایش باقی خواهد ماند». با وجود این در مورد آینده ناتو شک و تردید وجود خواهد داشت.(6) و سردرگمی ناتو در پاسخ خیلی دیرش به بحرانها در یوگسلاوی، ارزشمندی آن را پس از جنگ سرد زیر سؤال می برد. بسیاری استدلال می کنند که سازمانهای دیگر اروپایی همچون اتحادیه اروپای غربی و سازمان امنیت و همکاری اروپا می بایست اقداماتی بیشتر از ناتو انجام دهند.(7) در حقیقت چندین تحلیلگر براین عقیده اند که ناتو به هدفش نایل شده و سومندیش به سر آمده است و حتی می توان با مرگی صلح آمیز، انتظار نابودیش را داشت. ادبیات سنتی در مورد اتحادها گستره کمی دارد و به طور مکرر، مسئله تداوم اتحاد را بعد از اینکه تهدید اصلی رنگ می بازد، مردود می داند. همچنانکه «گلن اسنایدر» خاطرنشان می سازد یکی از مهمترین حوزه های توسعه نیافته در روابط بین المل، تئوری اتحاد است.(8) ادبیات موجود به طور وسیعی دارای جهت گیری رئالیستی یا نئورئالیستی است و اغلب ، ریشه های اتحاد، عضویت و ارتباط آن با جنگها و موفقیت در محافظت از منافع اعضا را مورد مطالعه قرار داده است.(9) محققان به آنچه اتحادها در زمان تغییر تهدید و یا محوتهدید با آن روبه رو می شوند، توجه بسیار اندکی کرده اند. آنانی که اتحادها را تحت این شرایط مطالعه کرده اند، عموماً نتیجه گرفته اند که بدون تهدیدات ، اتحاد دوام نمی یابد.(10) برخلاف این انتظارات ناتو حوزه وظایف خود را گسترش داده است و در حال تدارک بسط و توسعه پیوندهایش با کشورها و سازمانهای دیگر و تلاش برای گسترش عضوگیری است.
ناتو محیط سودمندی برای آزمون چندین مبحث غیرنظامی رئالیستی فراهم می آورد که می تواند قدرت توضیحی مفاهمی نئورئالیستی را تکمیل کند. من در مورد یکی از مشخص ترین پیش بینی های نئورئالیستی که می گوید اتحاد در فقدان تهدید، تضعیف می شود، بحث خواهم کرد. از آنجا که ناتو متزلزل نشده است، نئورئالیسم هم استفاده از ناتو را به عنوان یک مورد آزمون پذیر، منع نمی کند. ناتو یک مورد استثنایی در گفته های آرند لیپارت است. همچنانکه لیپارت از مطالعات استثنایی (انحرافی)(11) بحث می کند و می گوید: (این موضوع) ارزش تئوریک زیادی می تواند داشته باشد، آنها موضوع اصلی را تضعیف می کنند، اما یک طرح تغییر شکل یافته که می تواند قویتر باشد پیشنهاد می کنند.
در اینجا ما روش لیپارت را پی می گیریم که براساس آن مواردی را که خارج از چارچوب تئوریهای موجود قرار دارند برای روشن شدن متغیرهای اضافی مرتبط یا برای اصلاح (متغیرهای اضافی موجود) تجزیه و تحلیل کنیم.(12) ناتو در حال حرکت است؛ من در یک جهت گیری کاملاً متضاد با پیش بینیهایی که به وسیلة نئورئالیسم شده است، استدلال می کنم.(13) برای توضیح و تبیین تداوم ناتو بعد از جنگ سرد من از چشم اندازهای تئوریکی استفاده می کنم که اجازه می دهد ماهیت چند بعدی آن به عنوان یک اتحاد و یک سازمان بین المللی، و نقش آن در ایجاد یک رژیم امنیتی وسیع بین اعضای آن بررسی شود.(14) این چشم اندازها از رفتار سازمانی و نهادهای بین المللی بهره می جویند و دو هدف را مدنظر دارند. اول اینکه، آنها توجه ما را به نقاط قوت و ضعف تئوری اتحاد از دید نئورئالیستی هدایت، وضعف آن را برطرف می کنند؛ دوم اینکه، آنها در تفسیر یک مورد مهم و پیچیده به ما کمک می کنند. من هر یک از این چشم اندازها را برای بسط و گسترش بحثی درباره حفظ اتحادها و سپس دیدن بخشی از داستان ناتو، که این موضوع را روشن می کند، استفاده خواهم کرد. این بحث، افزایشی را در تئوری نئورئالیستی به وجود می آورد که به این تئوری کمک می کند تا پیدایش ناتو و دوره زندگی جنگ سرد آن را تبیین کند، ولی نمی تواند به آسانی پیشرفتهای بعدی آن را ارزیابی کند. استفاده از این رهیافتهای اضافی به معنای تکمیل پیشرفتهاست نه ارائه فرضیات رقیبی که با آغازی دقیق ولی محدود از ساختار نئورئالیسم به طور مستمر به درک ما از رفتار اتحادها اضافه می کند. اگر چنین باشد من به طور جدی احتمال اینکه مفاهیم تئوریهای نهادی و سازمانی بتوانند به گونه مفیدی ما را در درک سازمانهای امنیتی بین المللی در مجموع، و در فهم این مورد کلیدی به طور خاص کمک کنند، مطرح می کنم.
مسئله حساس اینست که آیا زمان کافی از پایان جنگ سرد برای بررسی این سؤالها سپری شده است؟ نقطه آغاز بررسی ما یعنی نئورئالیسم ، پیش بینی ویژه ای درباره اینکه چه مدت زمان می بایست سپری شود تا بتوان رفتار پیش بینی شده را (از دست رفتن انسجام اتحاد) مشاهده کرد، ارائه نمی کند. (گانتر هلمن و رینهارد ولف در مباحث نئورئالیستی خود خاطرنشان کرده اند که نئورئالیسم، مرگ ناتو را بدون ایجاد یک برنامه زمانی دقیق پیش بینی می کند).(15) در عوض نئورئالیسم صرفاً در انواع حوادثی که می بایست رفتارهای معینی را مشخص کند، متمرکز می شود. پیش بینیهای نئورئالیستی درباره ریشه و مرگ اتحاد، ادعای زمان بندی مخصوصی را نمی کند و ما نمی بایست آن را به عنوان دستاویزی برای ادعاهایی که نئورئالیسم مطرح نمی کند، قرار دهیم. با وجود این، امکان دارد که ما بتوانیم بعضی استنباطهای منطقی از مباحث نئورئالیستی را برای طرح برخی پیش بینیهای ممکن و قابل آزمون ارائه دهیم. ما می توانیم بگوییم که اگر علایمی از رفتار پیش بینی شده وجود نداشت و یا رفتاری مغایر با پیش بینیهای نئورئالیستی مشاهده شد، این امر شاهد بر عدم تایید فرضیات آن است؛ به عبارت دیگر، تداوم ناتو به خودی خود نمی تواند به عنوان مدرکی در نظر گرفته شود مبنی بر اینکه پیش بینیهای نئورئالیستی اشتباه، و رفتار آن مستقیماً مغایر با مباحث نئورئالیستی است. همچنانکه هری اکستین می نویسد: «در مواردی که تئوریها باید دقیق باشند، (حتی ) یک مورد تنها نیز می تواند تئوری تثبیت شده ای را رد کند».(16)
ناتو تا جنگ سرد و پس از آن
ریشه های ناتو و تاریخ جنگ سرد هر دو بخوبی شناخته شده اند و بدین سبب این خلاصه به مباحث زیر مربوط و محدود شده است.(17) انگیزه پیدایی ناتو، تمایل قوی به ارتباط دادن اروپا و آمریکا در پاسخ به تهدید شوروی بود. ناتو نگرانیهای اروپاییان درباره تهدید بالقوه آلمان را که به یک مفهوم قوی از وحدت و امنیت اروپایی کمک زیادی کرد، برطرف ساخت و یک سازوکاری را به منظور مشارکت آمریکا در بهبود اقتصادی و نظامی اروپاییان فراهم کرد. در سراسر 40 سال بعد، ساختار سازمانی و عضویت ناتو و فهرستی از مسئولیتهای آن رشد پیدا کرد، ولی دو عامل اساسی، ثابت باقی ماند: ناتو بر تهدید شوروی متمرکز شد و وظایف نظامی و غیرنظامی برای اعضایش ایفا کرد. اگرچه درجه تهدید در بیشتر زمانها در حال نوسان بود، ولی تهدید همیشه وجود داشت.(18)
پایان جنگ سرد به طور سریعی چالش عمده ای را مطرح کرد. در 9 نوامبر 89 دیوار برلن فرو ریخت، 11 ماه بعد آلمان دوباره متحد شد . در 1 آوریل 91 پیمان ورشو منحل شد و به دنبال آن در 25 دسامبر 91 اتحاد جماهیر شوروی نیز فروپاشید. درست در دو سال کوتاه عوامل اصلیی که به ایجاد ناتو کمک کرده بودند از بین رفت (تقسیم آلمان و تهدید شوروی). ناتو آسوده خاطر، ولی سردرگم بود. از آن زمان ناتو به سمت تغییر دادن رهیافتش به سوی مائیلی همچون دکترین نظامی، کفایت و آمادگی حرکت کرده است. در اکتبر 89 همچنانکه دبیرکل ناتو «ورنر» و رئیس جمهور آمریکا، «جرج بوش» خواستار کاهش در سطح نیروهای پیمان ناتو و ورشو شدند، طراحان ناتو کاری را شروع کردند که در پایان به کاهش قابل توجهی در سطوح نیرو و بودجه نیروهای متعارف و هسته ای ناتو منجر شد.(19) برنامه های تسلیحاتی مشترک، تمرینات نظامی سالانه، آمادگی سیستم هشدار دهنده هسته ای و آموزش بشدت کاهش یافت. در مه 1990 کمیته نظامی ناتو اعلام کرد که دیگر پیمان ورشو را به عنوان تهدیدی برای خود در نظر نمی گیرد.(20) در پی آن، یک بازرسی نظامی به وقوع پیوست : ناتو در اجلاس سران در جولای 1990 در لندن به سمت تجدید ساختار نیروهای نظامی خود در واحدهای واقعی چندملیتی و دوری از حوزه های دفاعی در گذشته، که براساس عامل جغرافیایی تشکیل شده بود، حرکت کرد. یک نقطه عطف مهم دیگر، اعلام مفهوم جدید استراتژی ناتو در ماه نوامبر 1991 در رم بود؛ به همان صورتی که اولین سند خط مشی نظامی جدید آن، یعنی سند 400 کمیته نظامی در مدت 20 سال مهم بود. آن سند، نیروهای واکنش سریع ایجاد کرد و برای اولین بار یک ساختار نیروی چندملیتی واقعی را به منصه ظهور رساند و پیش بینیهایی را برای دستیابی به کشورهای اروپای شرقی اعلام داشت. از جمله مشارکت احتمالی شان در مهمترین برنامه ناتو یعنی «نیروهای ویژه مشترک» (CJTF)(21) که در اجلاس سرانه (ژانویه 94) در بروکسل طرح شد. چنین پیشنهادهایی تاکنون غیرقابل تصور بوده اند .
CJTF برای اولین بار احتمالات را مجاز دانست: 1-ورود ناتو در عملیات نظامی با کمک واحدهای بین المللی دیگر؛ 2-عدم مشارکت اعضای ناتو در فعالیتهای نظامی که مورد تایید ناتو است. مهمترین طرحهای ناتو برای عملیات علیه یک دشمن آشکار متوقف شده و اهداف اصلی آن به سوی مدیریت بحران و تشویق ثبات بین المللی رهنمون شده است، یعنی به همان صورتی که در انتقال از استراتژی ارزیابی تهدید به ارزیابی مخاطره مشاهده می شود.(22)
اعضای ناتو این جهت گیری وسیع را به چندین صورت اعمال کرده اند. ناتو برای مسائل امنیتی مشترک با کشورهای پیمان ورشوی سابق و دیگر سازمانهای امنیتی اروپایی رهیافتهای جدیدی اتخاذ کرده است. ناتو روابطش با کشورهای پیمان ورشو سابق را از طریق شورای همکاری آتلانتیک شمالی (PFP)(23) بهبود می بخشد و در نوامبر 91 در اجلاس رم آن را به عنوان محلی که به مباحث شرق و غرب خدمت می کند، مطرح کرد. طرح مشارکت برای صلح (PFP) (24)نیز در ژانویه 94 در اجلاس بروکسل اعلام شد. ناتو همچنین توجه خود رابه مطالعه چگونگی گسترش آن با احتمال دربرگیری بعضی از دشمنان سابقش معطوف کرد. ناتو پیوندهای نزدیکتری با سازمان ملل، اتحادیه اروپای غربی و سازمان همکاری و امنیت اروپا پدید آورده و امیدوار است زمانی که منافع آن در نواحی خارج از حوزه جغرافیایی اش در خطر است ، به یک موضع قوی برای مشارکت نایل شود.(25) در بالکان به نام جامعه بین المللی از زور استفاده کرده است؛ مسیری که یک دهه پیش غیرقابل تصور تلقی می شد. به طور خلاسه ، ناتو در زمینه جهت گیری استراتژیک کلیش هم تداوم و هم نوآوری نشان داده است. حتی در فقدان یک تهدید برانگیزاننده، دولتهای عضو هنوز آن را به شیوه های مختلفی ارزشمند می یابند. حالا اجازه دهید که بررسی کنیم چگونه ادبیات اتحاد این مسئله را توضیح می دهد.
تئوری اتحاد
تئوری اتحاد به طور معمول با نابودی اتحادها مواجه نشده است و در عوض بر ریشه ها، کارکردها و تاثیر آن در روابط بین الملل متمرکز گردیده است. آثار کلاسیکی همچون «ملل در اتحادیه: محدودیتهای وابستگی متقابل» از جرج لیسکا بندرت سرنوشت اتحادهای موفق را بررسی کرده اند؛ به علت آنکه تقریباً همه اتحادها زمانی که تهدید اصلیشان محو می شد، منحل شده اند. هلمن و ولف نیز به این نکته اذعان دارند. محققان به طور اساسی به تقسیم مسئولیت در اتحادها و همچنین اندازه مطلوب و مناسب اتحادها توجه کرده اند. اما ما درباره آنچه در اتحادهای قدیمی رخ داده است، چیز زیادی نمی دانیم. چه کسی می تواند کارکردها و نقش آفرینی های آنها را تصور کند؟ به علاوه ما چیز زیادی درباره ابعاد غیرنظامی اتحادها، پویش یا ابعاد داخلی ـ بین المللی آنان نمی دانیم.(26) و (27)
در حالی که اتحاد از لحاظ تاریخی ، یک بحث محوری در جهان سیاست بوده است، تلاش اندکی برای ایجاد تئوری عمومی اتحاد شده است و این امر تا حدی از لحاظ تاریخی به سبب سرشت محدود اتحادها بوده است. و (28)به طور کلی اتحادیه های امنیتی چون ریشه در منازعات جاری دارند، به محدودة کار ویژه هایشان محدود بوده اند و اقداماتشان را به هماهنگی نظامی و آمادگیهای دفاعی محدود کرده اند.(29) یک اتحاد بندرت وظایف و اهداف خود را فراتر از اهداف نخستینش توسعه داده است. ال هولستی، ترنس هافمن و جان سولیوان اذعان دارند که اتحادها به طور کلی در پاسخ به تهدید خارجی تشکیل شده اند و انسجامشان به طور وسیعی به شدت و تداوم تهدید وابسته است و یک علت عمده انحلالشان ممکن است کاهش یا محور تهدید خارجی باشد که از ابتدا علیه آن تشکیل شده بود.(30) همه این یافته ها مطابق با نئورئالیسم است که دقت زیاد آن سبب جذابیتش شده است. پس نئورئالیسم بهترین محل برای آغاز بررسی اتحادها و رفتار آنهاست.
نئورنالیسم و اتحادها
رئالیسم سنتی و رئالیسم والتز یا نئورئالیسم ساختارگرا استدلال می کنند که ساختار دولتها در مقابل قدرتهای دیگر موازنه ایجاد می کنند؛ به عبارت دیگر، دولتها هنگامی در مقابل صدمات بالقوة پدید آمده از سوی یک قدرت محسوس موازنه پدید می آورند که آن مقاصد، تهدید کننده به نظر آیند. هر دو دیدگاه در مورد پیدایش اتحاد در اینجا مناسب هستند. تغییر در قدرت یا تغییر در تهدیدی که اتحاد برای مقابله با آن پدید می آید، باعث می شود که اتحاد برای تغییر یافتن، تحت فشار قرار بگیرد،(31) تقریباً همه رئالیستها با این برداشت موافق اند که تهدید برای پیدایش اتحاد لازم است، ولی کافی نیست. انسجام هر اتحاد می تواند تقریباً به اهمیت موجودیتش باشد؛ زیرا اتحادها برحسب از دست دادن آزادی عملشان (موافقت با پیامدهای تعهد خارجی دولتها برای اقدام و درجه ای از همپیمانی سیاسی) و منابع واقعی (سربازان و مواد خام) که به نیازهای اتحاد اختصاص می یابد، پرهزینه هستند. بدون وجود این احساس که شرکت در اتحاد ارزشمند است، اعضا منافع فردی را تابع گروهی خواهند کرد و این امر انسجام و طول عمر اتحاد را کاهش می دهد، به عبارت ساده تر، هرچه تهدید و قدرتی که باید در مقابل آن موازنه ایجاد کرد، زیادتر باشد، انسجام اتحاد نیز بیشتر خواهد بود.(32) وقتی تهدید، خواه به سبب تغییر در موازنه خواه به علت تغییر در بینش متحدان (از تهدید) از بین برود، چه پدید خواهد آمد؟ پاسخ نئورئالیستی آشکار است: کاهش آشکار خطر برای یک اتحاد، آن را تضعیف می کند و سبب فروپاشی آن می شود. چنین امری این گونه واقع می شود که نیروهای به هم پیوند دهندة اتحاد، تضعیف می شود و در نتیجه، قاطعیت اعضا برای از خودگذشتگی از بین می رود. از تامل و بازبینی در ادبیات هولستی، هافمن و سولیوان این گونه نتیجه گیری می شود که، احتمالاً بیشتر اظهارات بیان شده این است که انسجام، به خطر خارجی وابسته است و با کاهش تهدید ، آن نیز نقصان می یابد.(33) به طور خلاصه هر اتحادی که تهدید اولیه اش را کاسته و یا محور شده می بیند، انسجامش را از دست خواهد داد و به بی تناسبی یا فروپاشی منجر می شود.
از دید نئورئالیستی ، وقتی که اتحاد جماهیر شوروی و پیمان ورشو محو شدند، تصور تهدید از جانب متحدان ناتو نیز کاهش یافت. اقدامات میخائیل گورباچف و بوریس یلتسین در مواردی همچون خروج از افغانستان، موافقت با کاهش قابل توجه در زرادخانه های متعارف و هسته ای و متزلزل ساختن تسلط شوروی در اروپایش شرقی و حتی اجازه دادن به فروپاشی خود شوروی، ترس درباره نیات شوروی و روسیه را کاهش داد. بنابر تئوری موازنه تهدید استفان والت زمانی که غرب تهدید را به طور سریع و قابل توجهی، کم و ناچیز ترسیم می کند، تغییر مهمی ایجاد می گردد. به عنوان نتیجه گیری ، ما می بایست منتظر از بین رفتن انسجام ناتو، تضعیف موقعیت آمریکا در ناتو، کاسته شدن درجه هماهنگی سیاسی بین اعضا، و پیروی از جهت گیری سیاسی خودشان باشیم.
رهیافت موازنه قوا شبیه به نظر والتز در پیش بینیهایش صراحت کمتری دارد. علی رغم سیمای کمتر تهدیدکننده اتحاد شوروی بعد از سال 1986، آن کشور هنوز دومین کشور قدرتمند نظامی در جهان بود. زمانی که افراد متعددی به تغییرات در رفتار شوروی اشاره می کردند، هنوز نگرانیهای متحدان درباره قدرت روسیه باقی بود. در اعلامیه وزرای شورای آتلانتیک شمالی در 1 دسامبر 1990 نگرانیها بدین ترتیب بیان شد: خطراتی که در حال حاضر متحدان در مناطق اروپایی با آن رو به رو هستند، ناشی از احتمال یک تهاجم عمدی علیه تمامیت ارضیشان از سوی متخاصمان سابق نیست، بلکه ناشی از پیامدهای غیرقابل پیش بینی بی ثباتیهاست که ممکن است در یک دوره سریع، پدیدار شود و تغییر و تحولات سیاسی و اقتصادی را گسترش دهد. حتی در روابط غیرخصمانه، احتیاط ایجاب می کند که ناتو در صدد موازنه متقابل یا «تواناییهای نظامی قابل توجه باقیمانده» در شوروی باشد.(34)
تا سال 1994 سربازان روسیه به طور کامل از اروپا خارج شدند؛ کاهش عمده ای در تسلیحات هسته ای در نظر گرفته شد، و اعضای پیمان ورشو در فعالیت مشارکت برای صلح و شبکه بازرسی پیمان نیروی نظامی متعارف در اروپا(35) مشارکت کردند و بدین ترتیب، شفافیت سیاسی و نظامی اروپا در حدی که در سابق دیده نشده بود، افزایش یافت. بدین ترتیب رهیافت موازنه قوا (که برتواناییها متمرکز می شود) علی رغم مقاصد تغییر یافته شوروی یا روسیه، رفتار محتاطانه ای را طلب می کند. با وجود این ما می بایست علایمی از تزلزل در ناتو (ناخرسندی وسیع سیاسی، عدم توافق وسیع سیاسی) را در زمانی که قدرت به طور قاطعی به نفع غرب تغییر یافته بود، شاهد باشیم.
به هر حال، هر دو تئوری موازنه تهدید و موازنه قوا پیش بینی می کنند در همان حال که تهدید نیروی مقابل و تواناییش کاهش می یابد، انسجام نیز از بین می رود.(36)
یک بررسی نهایی در مورد تصورات نئورئالیستی این است که پیش بینی می کند اتحاد در فقدان تهدید ، فرو می پاشد، چون اتحادها هزینه های عمده ای دارند. تئوری نئورئالیستی بر آن است که اتحادها تنها هنگامی پدید می آیند که اعضا باور داشته باشند که سودمندی اتحاد بالاتر از هزینه های آن است.
از دست دادن آزادی سیاسی و هزینه فرصتهای سیاسی و اقتصادی و هزینه موادخام برای پایبندی به یک اتحاد، در مقابل سودمندیهای (امنیتی و غیرامنیتی) اتحاد قرار می گیرد.(37) هرگونه کاهش در مزایا نسبت به هزینه باعث مقاومت در مقابل پرداخت آن هزینه ها خواهد بود. این منطق را چگونه می توان بر ناتو اعمال کرد؟ همچنانکه اتحادها به پیش می روند هزینه های سیاستگذاری و منابع ناتو آن قدر زیاد است که می توان انتظار داشت که ناتو چیزی کمتر از یک اتحاد سیاسی، باشد. تعهد بند 5 برای کمک به شرکای دیگر روشن، صریح و بدون ابهام است. درجه هماهنگی سیاسی و در نتیجه محدود شدن فضای مانور سیاسی قابل توجه بوده است. هزینه های از دست رفتن فرصتهای اقتصادی ناشی از هماهنگی سیاستگذاری دفاعی و کنترل صادراتی بالا بوده است. همان گونه که هزینه های مستقیم کمک به ساختار نظامی کلی، پرهزینه بوده است ـ مخصوصاً برای اعضای اروپایی که بیش از 4 دهه تمرینات سربازان و هواپیمای پایین پرواز و حضور سربازان خارجی را در خاک خود تحمل کرده اند. یک محاسبه نئورئالیستی انتظار دارد که اعضا جدایی از ناتو را شروع کنند، بدین دلیل که تهدیدی که سابقاً این هزینه ها را توجیه می کرد، کاهش یافته است و ما همچنین می بایست شاهد کاهش نزدیکی سیاستگذاری در مورد مسائل کلیدی اتحاد باشیم. با توجه به اینکه آنان بیشترین هزینه ها را شامل می شوند (سربازان ، صرف نظر کردن از دستاوردهای اقتصادی) محتملاً اولین حوزه های اختلاف خواهند بود. براین اساس ما احتمالاً شاهد آن خواهیم بود که ناتو به سمت حوزه هایی کم هزینه هماهنگی سیاسی پیش خواهد رفت. مشورت سیاسی ساده که متضمن هیچ اقدامی نیست، کمترین فعالیت هزینه بردار است و ما بدین ترتیب می توانیم انتظار داشته باشیم که مشورت آخرین عرصه فعالیت باشد. اجازه دهید به مسئله زمان بندی و اینکه چگونه با هزینه ها مرتبط است، باز گردیم.
مباحث نئورئالیستی آشکار می گوید که اتحادها در پاسخ به عدم موازنه قدرت و تهدیدها تشکیل می شوند، ولی این مباحث به ما نمی گوید که قبل از تشکیل اتحاد چه مدت باید عدم موازنه قدرت و تهدیدها وجود داشته باشد و یا قبل از دگرگونی این فرایند (فرو پاشی) چه مدت باید عدم موازنه قدرت و تهدیدها سپری شود. همچنانکه بیان شد از تئوریهای کلی نمی توان پیش بینی یا زمان بندی ویژه ای را درباره حوادث انتظار داشت. با وجود این، بدیهی است که اگر ما در صدد آزمون پذیری پیش بینیهای تئوری باشیم، باید برای قراردادن آنها در مرزهای زمان بندی، اندکی بکوشیم و در جستجوی سازو کار علی حوادث در حال ظهور باشیم. برای انجام این امر از یک سر در نظر می گیریم که ناتو با چه سرعتی در رویارویی با تهدید شوروی پدید آمد و چه مدت پس از مرگ آن تهدید تداوم می یابد.
درست دو سال و نیم از هنگام تسلیم نازیها تا شروع مذاکرات مهم و سطح بالا، ابتدا بین اروپاییان و سپس امریکاییها درباره پیدایش یک اتحاد برای محافظت در مقابل تهدید شوروی سپری شد.(38) تا اواسط سال 1948 برای همه طرفهای ذی نفع آشکارا بود که ایجاد یک اتحاد مورد نیاز است. در سال 1949 پیمان آتلانتیک شمالی امضا شد و دقیقاً 7 ماه بعد از اینکه دیوار برلن فروپاشید یعنی در ژوئن 1990 ناتو خاتمه جنگ سرد را با اعلامیه ای از تورنبری اعلام کرد. به عنوان یک نتیجه گیری از جستجوی علایم تزلزل در انسجام ناتو، غیرمعقول به نظر می رسید که در کمتر از دو برابر مقدار زمانی که صرف پدید آمدن آن شد، متزلزل شود.(منظور مقایسه سالهای 1995-1989 با سالهای 1949-1945 است. م) اجازه دهید که در آغاز از چارچوب موازنه ـ تهدید به قضیه بنگریم براین اساس می توان به طور عقلایی «شروع ساعت» مرگ ناتو را در سال 1988، یعنی هنگام اعلام کاهشهای تسلیحاتی یکجانبه روسها دانست. این کاهش به دنبال یک برگشت تصادفی، یک سال زودتر از هنگامی رخ داد که اتحاد شوروی مخالفتش را برای امضای پیمان نیروهای تسلیحات میان برد هسته ای (39) کنار گذاشت و باعث شد که عده بسیاری در غرب به طور جدی این پیشنهاد را مطرح کنند که تهدید واقعاً کاهش یافته است. سردرگمی درون ناتو درباره بازتابهای این موضوع و سایر تغییرات آنچنان بود که ناتو نتوانست در مورد ارزیابی اطلاعاتی سالیانه اش در آن سال به توافق برسد: بسیاری فکر کردند که توجه خیلی زیادی به تواناییها شده و در مورد نیات تغییر یافته توجه کافی نشده است. خروج روسها از افغانستان در سال 1989 و عدم مداخله آنها در تغییرات گیج کنندة اروپای شرقی فقط تغییر در گرایشهای غربیها را سرعت بخشید.(40) در عوض اگر کسی از دید موازنه قدرت برای «ساعت مرگ ناتو» بهره جوید، این امر می توانست در آغاز سال 91 باشد. یعنی زمانی که پیمان ورشو محو شد و در تواناییهای نیروهای باقیمانده، که در مقابل ناتو صف آرایی کرده بودند، کاهش بیشتری داده شد. پیمان نیروهای نظامی متعارف در اروپا در نوامبر 1990 امضا شد و آنچه را که متعارف نتیجه گیری کرده بود، فراهم گردید و تحقیقاً تا اواخر 92- به دنبال کاهش مهم نظامیان روسی و کاهش نیروهای هسته ای به علاوه خروج نیروهای روسی از کشورهای اروپای شرقی ـ موازنه قوا به طور عمده ای به نفع غرب و به طور اخص به طرف ناتو تغییر یافته بود. در این چارچوب، سال 1992 مرحله ای را نشان داد که هرکس می توانست علایم قابل توجهی از تزلزل در ناتو را مشاهده کند. ناتو بلافاصله در پاسخ به تصور فزاینده ای از قدرت و تهدید پدید آمد. مطمئناً علایم نزول آن نیز با کاهش سریع در آن تهدید مشهود خواهد بود.
بدین ترتیب تئوریهای نئورئالیستی به کار رفته برای ناتو این گونه پیش بینی می کنند:
1-به دنبال از میان رفتن تهدیدی که سطح بالای هزینه های نظامی را توجیه می کرد، اعضای ناتو نیز هزینه های نظامی رابه منظور متعادل ساختن آنها نسبت به سود ـ کاهش می دهند.
2-اعضا در منازعات بیشتری بر سر خط مشی مشترک اتحاد درگیر خواهند شد. همچنین آنان در سیاستهای دفاعی و خارجیشان جهت گیری مستقلتری اتخاذ خواهند کرد.
3-اعضا ناتو به سوی اشکال کمتر هزینه برداری همکاری بین المللی حرکت خواهند کرد.
ناتو آزمون مهمی برای تئوری نئورئالیستی اتحاد فراهم می کند؛ همچنانکه پیش بینیهای آن نیز باید در این زمینه به کار رود. ناتوانی این پیش بینیها برای نئورئالیسم، مخرب نیست، اما آنها مشخصاً باعث جستجوی اشتباهات یا محدودیتهای تئوری خواهد شد. اما یافته های ما چیست؟
در نگاه اول به نظر می رسد که تئوریهای نئورئالیستی دوام آورده اند. همچنانکه پیشگفتار کتاب استفان والت به نام ریشه های اتحادها به حوادث سالهای 1987 تا 1990 اشاره، و از تئوری موازنه تهدید والتز دفاع می کند و حوادثی از قبیل فروپاشی پیمان ورشو، انتخابات دموکراتیک و اصلاحات بازار در روسیه و جاهای دیگر، و مشارکت دشمنان سابق در مشارکت برای صلح را باعث تقویت پیش بینی تئوری موازنه تهدید در باره فروپاشی ناتو می داند. بسیاری از رفتارهای پیش بینی شده، در عمل مشاهده شده است. اعضای ناتو هزینه های دفاعی و تقویت نیروهایشان را کاهش داده اند؛ مشاجرات سیاسی بین اعضا درباره مسائل امنیتی افزایش یافته است؛ رهبری امریکا در ناتو در حال کاهش است؛ و اعضا توجه بیشتری به سازمانهای امنیتی دیگر کرده اند.(41)
این گونه به نظر می رسد که از رئالیسم دفاع شده است، ولی یک نگرش روشن تر به هرحال نشان می دهد که علی رغم مشاجرات موجود، ناتو قوی و سالم باقی خواهد ماند. دولتهای عضو، هزینه های نظامی و تعهدات نیروهایشان را کاسته اند ولی بجز چند استثنای محدود، این اقدامات در چارچوب مذاکرات و موافقتهای اتحادیه صورت گرفته است. علی رغم نگرانیهای داخلی در مورد «تجدید ملی گرایی» درباره سیاستهای نظامی و دفاعی دولتهای عضو (اتخاذ تصمیم سیاستگذاران بر مبنای ملی گرایی شدید)، این امر بدون اعتراض جدی باقی مانده است. حتی فرانسویان مخالفت تاریخیشان با فرماندهی امریکاییها را کمتر کرده اند و تمایل شدیدی برای شرکت در عملیات نظامی، تقویت تحریمهای سازمان ملل در یوگسلاوی سابق و الحاق مجدد به کمیته نظامی ناتو نشان داده اند. اعضای ناتو جذب اعتبار عمومی وسیع برای آن را ادامه داده و تمایلشان را برای فراهم آوردن منابع ضروری آشکار کرده اند حتی زمانی که بعضی اعضا صراحتاً با سیاست یان پیمان در مناطق مختلف (گسترش ناتو، بوسنی) مخالفت می کردند، همگی به طور وسیعی بر این امر اذعان داشتند که تداوم ناتو مفید است.
اعضا همچنین برای گسترش کار ویژه ها و اهداف ناتو تلاش کرده اند ـ چیزی که تئوری نئورئالیست نمی توانست انتظار داشته باشد که هر یک اتحاد در رویارویی با کاهش تهدید چنین کند. ایجاد شورای همکاری آتلانتیک شمالی و مشارکت برای صلح علایم دیگری هستند که اعضای ناتو کارویژه ناتو را ارج می نهند و تداومش را خواهان اند. همچنانکه تا اوایل سال 1996 پیش بینی بدبینانه نئورئالیستی دربارة ناتو به حقیقت نپیوسته است ـبحث زنده ای دربارة اینکه ناتو در آینده به کدام سمت باید برود در جریان است. ناتو از پایان جنگ سرد تاکنون با ماموریت کلی تامین امنیت برای اعضایش پا برجا مانده است. یک مسئله اساسی مطرح آن است که چرا رهیافتهای نئورئالیستی در مورد اینکه تصمیم گیرندگان، پس از فروپاشی تهدید بزرگتر چگونه تهدیدهای باقیمانده و ناپایداریها را مورد بررسی قرار می دهند، کمتر سخن می گویند. در این باره نه رهیافت براساس قدرت و نه رهیافت برپایه تهدید، در مورد تشکیل و انسجام اتحاد چیزی نمی گویند. آیا قدرت بسیاری از دول کوچک افزایش یافته است؟ آیا تهدیدهای بسیار کوچک نیازمند پاسخی مشابه یا پاسخی بزرگتر است؟ ما برای پاسخ به این پرسش که چه وقت دولتهای قدرتمند به عنوان تهدید دیده می شوند، نیاز به یک تئوری تصور تهدید خواهیم داشت (که نئورئالیستها فراهم نمی کنند). رهیافتهای برپایه تهدید بر آن اند که دولتها داشتن نیات تجاوزکارانه را به عنوان یک تهدید می بینند و با آن مقابله می کنند، اما نمی گویند که به چه دلیل بعضی دولتهای مشخص را در یک زمان متجاوز و در زمانی دیگر غیرمتجاوز می بینند.(42) ما به تئوری مناسبتری درباره انتخابها و گزینشهای امنیتی ، که دولتها دربارة تشکیل اتحاد و افزایش قدرت پدید می آورند، نیاز خواهیم داشت.(43)
کاهش در آمادگیهای امنیتی، حوزه های ناشناخته ای را در بر می گیرد . به طور عقلایی مشخص است که دولتها ممکن است به رویه های موفقیت آمیز و پیشین خود ادامه دهند، اما این تئوری (نئورئالیستی) نمی داند که کدام یک از این رویه ها را ادامه می دهند. همچنانکه نخست وزیر اسبق بریتانیا، ماگارت تاچر بیان کرد: «شما به دلیل آنکه در خیابان محل سکونتتان در 12 ماه گذشته دزدی کمتری صورت گرفته است، بیمه نامه خانه تان را باطل نمی کنید!»(44) قابل انتظار است که جامعه از طریق کاهش شمار افسران یا تداوم گشتها در نیروهای پلیس خود دست به تغییراتی بزند، اما این هم قابل انتظار است که جامعه نسبت به خیزش دوباره جنایتکاری حساس باشد. در هیچ مورد نئورئالیسم پاسخی نمی دهد.
ما صریحاً نمی توانیم نئورئالیسم را فقط برپایه این مورد رد کنیم، اما این امر، گواه ناسازگاری با پیش بینیهای نئورئتالیستی است. برای توضیح این چرایی ما می بایست از تمرکز با ناتو به عنوان یک اتحاد ساده، که تعهدات امنیتی بین اعضایش را شامل می شود، دست برداریم. اولین قدم به یاد آوردن آن است که ناتو بیشتر از یک ائتلاف ویژه دفاعی چندجانبه بوده است. ناتو با ساختار سازمانیش (که سرفاندهی عالی سیاسی و نظامی را از هم جدا کرده است) و به هم آمیختگی آشکار کارکردهای امنیتی و غیرامنیتیش متمایز شده است. این ویژگیها در اتحادهای دیگر غرب در دوران جنگ سرد پیدا نشد. ساختار نظامی ناتو، عناصری به رفتار آن اضافه کرده است که آن را با تحلیلهای صرف نئورئتالیستی متمرکز بر سطح سیستمی نمی توان توضیح داد. برای درک این مسئله اجازه دهید برای یافتن شواهدی درباره رفتار ناتو در دوران جنگ سرد، به خود سازمان برگردیم.
تئوری سازمانی و ناتو
ادبیات مربوط به سازمانها و بوروکراسیها چارچوبی را در مورد مفاهیم و پیش بینیهای مربوط به ناتو فراهم می آورد که در تئوریهای نئورئالیستی غیرقابل دسترسی اند. آغاز بررسی با اتحاد است. این چارچوبی است که به بررسی این احتمال می پردازد که ناتو به عنوان یک سازمان، زمانی علایق متفاوتی با منافع اعضایش خواهد داشت؛ بیشتر شبیه مقامات شرکتی که بعضی اوقات می تواند منافع متفاوتی از سهامدارانش داشته باشد. این مسئله در صورت صحت می تواند دلیل موجهی برای تداوم ناتو بعد از جنگ سرد باشد. بنابراین می توان گفت آنچه که محرک رفتار ناتو است، علایق سازمانی آن است و نه منافع اعضای آن. گایل نس(45) و استون برچین(46) خاصرنشان کرده اند که تحقیق نشان می دهد که سازمانها، اعضا و گروههایی را در بر می گیرند که برای برآوردن اهدافشان می کوشند. نتیجه آنکه سازمانها اهداف یکسانی از خود ندارند بیشتر سازمانها آماده اصلاح یا رها کردن اهداف بیان شده هستند. اگر چنین باشد، قابلیت آنها برای بقا و پیشرفت افزایش می یابد.(47)
ناتو به طور اساسی سازمانی با صدها اداره و امکاناتی است که در میان کشورهای عضو پخش شده است. مقر ناتو در بروکسل به تنهایی بالغ بر 3750 نفر نیروی تمام وقت استخدام کرده است. کمتر از نیمی از آنها به نمایندگان ملی (چه نظامی و چه غیرنظامی) وابسته اند.(48) کارکنان ناتو شبیه سازمانهای بزرگ به کانونهای اجتماعی گوناگون تعلق دارند؛ خودشان را به عنوان بخشی از جامعه ای برگرد ناتو می بینند و زیر گروههایی برپایه منافع شغلی و شخصی تشکیل می دهند. هویت این کارکنان با ناتو است و برای تداوم عمل آن انگیزه دارند؛ چون منافع شخصی و حرفه ای آنها در معرض خطر قرار گرفته است. به علاوه، آنها احتمالاً احساس می کنند که ناتو یک کار ویژة مثبت و ارزشمند انجام می دهد و برای حمایت از آن، آمادگی خواهند داشت. مردم بسیاری، چه نظامی و چه غیرنظامی، برای دوره های 3 یا 4 ساله در استخدام ناتو هستند به اضافه آنانی که احتمالاً برای تضمین تداوم کارکرد ناتو تلاش می کنند و این اندوخته بزرگی از حامیان برای ناتو فراهم می کند که می توان انتظار داشت علی رغم چالشهای پیش روی آن، مقاومت برای پیشبرد منافع، مثمرثمر واقع گردد.
با توجه به علایق بقا یک سازمان، چه چیز برای ناتو قابل پیش بینی است؟ ادبیات سازمانی روشن می کند که سازمانها و اعضای آنها برای تضمین بقای خود در سه نوع رفتار کلی درگیر هستند؛ مقاومت در مقابل تغییر، تایید ضرورت سازمانی، و سازگاری با تغییر.
پاسخ نخست؛ سازمان احتمالاً خواهد کوشید که در مقابل تغییرات مقاومت کند. نفع شخصی و تشکیلاتی می تواند در جهت انکار تغییر عمده در محیط سازمان، به کار گرفته شود. چنین انکاری به سازمان اجازه می دهد مدعی شود که تداوم خدمتش ضروری است و هیچ تغییری نیاز نیست. به علاوه سازمانها دید ترجیحی خود از رویه ها و نقش آفرینیشان برای اجرا و ادامه آن نقشها را توسعه می دهند؛ آن چیزی که جیمز ویلسون از آن به عنوان «وظایف حساس» یاد می کند.(49) سازمانها می کوشند این وظایف را از مداخلات خارجی محافظت کنند و حتی اگر نقشها و ماموریتهای جدید، نقشهای موجود را تخریب می کنند، در مقابل آنها مقاومت کنند. این انکار به بوروکراتها کمک می کند که منافع سازمانی را حفاظت کرده و حتی گسترش دهند (پرسنل و بودجه).
هدفی که در اینجا مورد بحث است که علی رغم تغییرات محیطی فعالیتهای سازمان اساسی هستند؛ حقانیت و مشروعیتشان برای حمایت مادی و سیاسی بسیار ضروری است و رهبران می توانند انتظار داشته باشند که تلاشهایی در جهت انکار اینکه اتحادها غیرلازم و یا بی تناسب هستند، انجام گیرد. با توجه به این امر، نمی بایست تعجب برانگیز باشد که ما شاهد اصطکاک میان مقامات ناتو و مقامات دولتهای عضو بر سر تداوم نیاز به ناتو باشیم: مقامات ناتو چیز بیشتری از دست می دهند. اختلاف بین مقامات ناتو و دولتهای عضو، گواه کشمکشی است بین منافع سازمانی و منافع اعضای آن؛ همگونی و سنخیت بین چنین بیاناتی، فرضیات آن را تضعیف می کند.
آخرین رفتار احتمالی، سازگاری و تطبیق است. سازمانها تداوم اعمال گذشته اشان را ترجیح می دهند، بدین علت که تغییرات نشان دهنده ناپایداریهای و هزینه بردار بودن آنهاست. با وجود این برخی مواقع، سازمانها باید منابع و مشروعیتی را که به آن وابسته اند ، تغییر دهند و یا آن را رها کنند ـ مفهومی که به عنوان «وابستگی به منبع» شناخته می شود.(50) با توجه به اینکه ناتو نمی تواند بدون منابع دولتهای عضو عمل کند، بایدانتظار داشته باشیم که ناتو به تمایلات اعضای متنفذش (آلمان، بریتانیا، آمریکا) ترجیحی برای اتحاد فراهم آورد.
سرانجام ما می توانیم تلاشهایی برای تقویت پیوندهای موجود با فراهم کنندگان منابع و گسترش پایه حمایت برای اتحاد (ناتو) را انتظار داشته باشیم. ما انتظار نداریم که ناتو با منتقدانش که می گویند ماموریت ناتو تمام شده است، موافق باشد ـ خودکشی سازمانی به طور وسیع دیده نشده است. به طور خلاصه، تئوری سازمانی به کار رفته در مورد ناتو ما رابه این پیش بینی هدایت می کند، به طور اجمال در این مرحله مقامات ناتو؛
1-نیاز به تغییر را انکار می کنند و بر حفظ نقشها و ماموریتهای موجود در مقابل نقشها و ماموریتهای جدید تاکید می ورزند و در برابر تنزل سازمان مقاومت نشان می دهند؛
2-بر ارزش اتحاد برای دولتهای عضو تاکید می کنند تا از طریق درگیر شدن در فعالیتهای توسعه یابنده دسترسی مداوم به منابع را تضمین کنند؛
3-گرچه آنها به این باور رسیده باشند که آینده سازمان در معرض خطر است، نقشها و ماموریتها را اصلاح می کنند و یا نقشها و ماموریتهای جدید پدید می آورند و به منظور کسب حمایت اعضا، احتمالاً اعضای جدیدی برای تقویت حمایت از آن جستجو می کنند.
آیا این انتظار برآورده شده است ؟ در خلال سالهای 1988 و 1989 مقامات ناتو به طور مکرر منگر این امر شدند که تهدید شوروی به طور قابل توجهی تغییر یافته است. در عوض، بحث می کردند که ناتو باید رویه های گذشته را ادامه دهد؛ به تغییرات در اروپای شرقی و اتحاد جماهیر شوروی اشاره می شد؛ تواناییهای نظامی و احتمال کاهش آن ذکر می گردید، اما نه به عنوان دلایلی برای تغییر در ناتو ـ مباحث ترکیبی از موازنه قوا و تهدید بود. زمانی که پیمان ورشو فروپاشید و اتحاد جماهیر شوروی منحل شد، تاکیدها از سمت نگرانی دربارة موازنه قوا به طور قابل توجهی به سمت تهدید نظامی بالقوه ای که از اتحاد شوروی سابق باقی مانده بود، تغییر یافت ـ تهدید از مستقیم و عمدی به غیرمستقیم و شاید غیرعمدی تغییر شکل یافته بود . اما با وجود این، یک تهدید بود. در سرتاسر این دوره رفتار مبتنی بر تایید (ناتو) کاملاً عمومیت داشت؛ از دبیرکل ناتو تا رهبران سیاسی دولتهای عضو و تا وزرای دفاع و خارجة دولتهای عضو همگی مدعی هستند که ناتو هنوز مفید است. برخی علایم اختلاف نظر قابل انتظار بین مقامات ناتو و دولتهای عضو وجود داشت. همچنانکه چند کشور عضو، نیروی نظامیشان را کاهش دادند. در آغاز پاییز 1989 (قبل از فروریختن دیوار بالن) مقامات ناتو نگرانی خود را درباره انجام کاهشهای دفاعی یکجانبه اعضای خارج از پیمان CFE بیان کردند.(51) حتی نشریه دفاعی سالیانه ناتو در سال 1992 به نگرانی درباره طرحهای دفاعی بعضی دولتهایی پرداخته بود که می بایست برپایه توافق سطح نیروی ناتو انجام می شد ولی اجرا نشده بود ـ تغییرات بدون دگرگونی یا آشفتگی ایجاد شد.
مقامات و دولتهای عضو ناتو دربارة سایر مسائل اختلاف نظر داشتند. ونر دریافت که ناتو نیاز دارد از تغییرات بین المللی عقب نماند و باید در تعقیب نقشهای جدید پیشقدم باشد. این دیدگاههای شخصی، پیش از اجلاس رم در نوامبر 1991 بیان شد. این دیدگاه درباره نیاز ناتو به حرکت «خارج از حوزه» و گرفتن مسئولیت بیشتر برای تضمین ثبات در اروپای شرقی بود؛ دیدگاهی که دولتهای عضو به طور وسیع در آن مشارکت نکردند.(52) مقامات ناتو در اوایل سال 1992 در اندیشه و تکمیل طرحهایی برای توسعه ناتو در اروپای مرکزی بودند که در ظاهر به عنوان راهی برای تضعیف تلاشهای اتحادیه اروپای غربی و سازمان همکاری و امنیت اروپا در این حوزه قلمداد می شد. (53)در تابستان 1992 ورنر اظهار داشت که ناتو باید به یک ایجادکننده صلح تبدیل شود تا حافظ صلح ـ اما اینها مجدداً دیدگاههای شخصی بود.(54) در پاییز 1992 ورنر از بی ارادگی متحدان برای اتخاذ اقدامی دربوسنی انتقاد کرد. اعضای ناتو آمادگی حمایت از آن جهت گیری را نداشتند.(55)
ناتو از سال 1989 به سمت شماری از روشهای قابل تطبیق حرکت کرده است. مشورت سیاسی بین اعضای آن گسترش یافته و به حکومتهای محلی و سازمانهای خصوصی اجازه داده است که از تسهیلات ناتو برای ایجاد درآمد و حمایت اضافی استفاده کنند.(56) بسیاری از این جهت گیریهای جدید، از رهبران ناتو و گروههای کاری در سرفرماندهی ناشی شده است. ابتکار در مورد بازسازی ساختار نظامی ناتو، که حذف یکی از سه فرماندهی عمده، از فرماندهی عالی متحدان در اروپا (SHAPE) را در پی داشت، به عنوان تلاشی برای سازگاری ناتو با محیط قلمداد می شد. ناتو همچنین در مورد تبیین مجدد ماموریتها و رهیافتهای نظامی برای امنیت اتحاد، تلاش به عمل آورده است؛ مفهوم استراتژی جدید، CJTF و اصلاح ساختارهای فرماندهی به منظور سازگاری آن با فعالیتهای حفظ صلح و همکاری با سازمانهای غیرناتو از جمله این موارد هستند.(57) حمایت محتاطانه از گسترش پیوندها از طریق شورای همکاری آتلانتیک شمالی و مشارکت برای صلح و احتمال اینکه اعضای جدیدی به سازمان راه یابند، این درون سازمان منشا می گیرد. مقامات گوناگون در مصاحبه هایشان اشاره کرده اند که دولتهای زیادی مشتاق پیوستن به ناتو هستند که این خود می تواند حیات جدیدی برای این سازمان فراهم کند.
سرانجام، بخشهای گوناگون ناتو موضوعات اصلی جدید یا جهت گیری جدیدی را اتخاذ کرده اند. تسهیلات هسته ای و عوامل مرتبط به آن اهمیت کمتری پیدا کرده اند و بسیاری از کارکنان و منابعی که سابقاً به این کارکرد تعلق داشتند، به جای دیگر در ناتو منتقل شده اند.
ناتو آشکارا خود را در مقابل سازمان همکاری و امنیت اروپا و مهارتهای حل و فصل صلح آمیزش در منازعات، کنار کشیده و روشن کرده است که سعی نخواهد کرد در آن جهت گسترش یابد، حتی اگر انجام چنین کاری مزیتهایی برای ناتو در برداشته باشد.(58)
سرانجام، کوچک شدن ارادی زیربنای هسته ای ناتو یک معما خواهد بود . به بیان یک مقام کلیدی در مدیریت هسته ای ناتو، سلاحهای هسته ای و کارکنان مرتبط با آن تقریباً مسئله ای نیست و این امر چیز مناسبی است.(59) یک توانایی کلیدی که حضور قابل توجهی در سازمان داشت، به کناری نهاده شد، بدون اینکه مشاجره این بر سر آن ایجاد شود؛ این مسئله با توجه به قصد و نیت سازمان در حفظ وضع موجود، متناقض به نظر می رسد.
برای فهم بهتر این جنبه ها از رفتار ناتو پس از جنگ سرد، باید نگاه وسیعتری به روابط با اعضایش داشته باشیم؛ چرا که این سازمان بدون حمایت آنها باقی نخواهد ماند. در حالی که منافع سازمانی ناتو به عنوان یک سازمان شامل بقای آن نیز هست، چنین بقایی به این وابسته است که اعضای ناتو تا چه مقدار از این اتحاد و روابط امنیتی آن سود خواهند برد.
تئوری نهادگرایی بین المللی و ناتو
برای اینکه فراتر از محدودیتهای یک رهیافت سازمانی حرکت کنیم، به رهیافتی رو می آوریم که بر ادبیات در حال رشد نهادهای بین المللی متکی است.(60) این رهیافت به ما کمک می کند که از تمرکز بر ناتو به عنوان یک سازمان رسمی دور شویم و آن را به عنوان بخشی از روابط وسیع چندسطحی و چندجنبه ای در میان دولتهای عضو ناتو ببینیم که بر هنجارها و قواعد ضمنی آشکاری استوار است؛ همان گونه که جامعه شناسان ، سازمانها را نه به عنوان سیستمهای بسته ای که تعامل اندکی با محیط خود دارند، بلکه به عنوان سیستمهای بازی نگاه می کنند که با محیط سازمانی خود در تعامل اند و بر آن اثر می گذارند. بنابراین تئوریسینها یا نظریه پردازان روابط بین الملل، سازمانهای بین المللی را بخشی از مجموعه وسیعتر روابط بین بازیگران دولتی و غیردولتی می بینند.(61) این مباحث هم از ادبیات رژیم و هم از نهادگرایی نئولیبرال بهره می جوید.(62) رابرت کوهین نهادها را این گونه توصیف می کند: «مجموعة مرتبطی از قواعد و هنجارها که در مکان و زمان قابل تشخیص اند». او رژیمها را نیز این گونه توصیف می کند: «نهادهای بخصوصی که دربردارنده بازیگران دولتی و فرادولتی است و برای مسائل ویژه در روابط بین الملل به کار می روند». ما هم می توانیم این رهیافت را برای ناتو به کار بریم. اگرچه همان گونه هلمن و ولف ذکر کرده اند تشکیل نهادها توجه بیشتری نسبت به مرگ آنها جلب کرده است.(63) کوهین نیز می گوید:«این امر با توجه به ضعف نظریه رئالیستی و نئورئالیستی در برخورد با اتحادها به عنوان نهادها یا رژیمها، پیشرفت محسوب می شود. نظریه پردازان باید از این حقیقت که اتحادها، نهادها هستند و تداوم و تواناییشان (میزانی که دولتها در مقابل اتحادها متعهد می شوند حتی زمانی که پای هزینه ها هم در کار باشد) تا حدودی به خصوصیات نهادی آنها مرتبط است، بهره می جویند».(64)
نهادگرایان از ناتو انتظار دارند که از منابع سازمانیش برای تداوم خود سود برد و وظایفش را تغییر دهد. رهیافت من در اینجا به دلیل وجود شباهتهایی در تعریف و کاربرد رژیمهای بین المللی و تئوری نهادگرای نئولیبرالی، تفکیک بین سازمانها و نهادهاست.(65) من از این به بعد برای پوشش دادن این تعارف از صطلاح نهادگرایی بین المللی سود خواهد جست. اتحادهای سنتی برخلاف ناتو، نرمها و آیین خود را فراتر از دفاع متقابل گسترش نمی دهند. ما در اینجا یک ویژگی کلیدی در اختیار داریم که می تواند توضیح دهد که چرا ناتو، یک مورد ناسازگار با نئورئالیسم است. یکی از ویژگیهای متغیر هر رژیم، نهادینه سازی آن است (یعنی میزانی که هنجارها و رویه هایش در درون یک ساختار و فرآیند بخصوص متشکیل می شود).(66) این ویژگی، ناتو را از سایر اتحادها متمایز می کند. ناتو در محوریت یک رژیم امنیتی ـ آتلانتیکی قرار دارد؛ این رژیم برگرد یک تعهد بازدارندگی گسترش یافتة آمریکا، دفاع پیشتاز در اروپا، همزیستی سیاسی با اتحاد شوروی سابق و سپس روسیه و تعهدات عظیم نظامی آمریکا استوار است که همه اینها براساس یک چارچوب تصمیم گیری بدقت هماهنگ شده، هدایت می شوند.(67)
روابط پیچیده ناتو با اعضایش، شبکه نخبگانی که در کشورهای عضو با امور ناتو درگیر هستند و تراکم سازمانی و موضوعی ناتو (کارکردها، بخشهای فرعی ، فرآیندهای بسیار) آن را به وسیله ای مناسب برای کاربرد این تئوریها تبدیل می کند.
یک مسئله کلیدی ادبیات نهادگرایی آن است که رژیمهای مزایای بسیاری برای اعضای خود در بردارند که ممکن است از مقصود ابتدایی براساس آن نیز دوام بیشتری پیدا کنند. رژیمها خواه از سوی یک قدرت مسلط، ایجاد شوند (آن گونه که نظریه های ثبات مبتنی بر سیطره معتقدند) خواه در نتیجه سیاست خود کشورها درباره مزایای تلاشهای هماهنگ شده تشکیل یافته باشند (رهیافت عقلانیت اقتصادی) هزینه های تعاملی کوتاه مدت و بلندمدت اعضا را با فراهم کردن خط مشیی برای رفتارشان و رفتار سایرین کاهش می دهند. یک نتیجه این است که اعضا معمولاً این نکته را در می یابند که حفظ رژیمها به نسبت ایجاد یک رژیم (جدید) هزینه کمتری دارد.(68) به این ترتیب، ناتو به تلاشهای دفاع مشترک اعضایش از طریق ظهور انتظارات مشترک و ایجاد ساز و کارهای اقدام، کمک می کند و این نیاز را که روابط امنیتی باید در پاسخ به تغییرات خارجی، مداوماً سازگاری یابد، کاهش می دهد.(69) از این رو وضعیتهایی که به تشکیل رژیم منجر می شود، ممکن است تغییر کند؛ اما آن رژیم می تواند ادامه یابد و بدان سبب که مزیتهایی ـ عمومی و خصوصی ـ فراهم می کند، ارزشمندی آن را تداوم می بخشد.(70)
برای مثال، هر دو نهاد صندوق بین الملل پول (IMF) و بانک جهانی (IBRD) کارکردهای خود را طی سالها تغییر داده اند و بدین ترتیب به خواست اعضایشان در مورد اینکه آنها همچنان می بایست محور اصلی رسیدگی به کشورهایی باشند که دچار مشکلات اقتصادی هستند، پاسخ گفتند.(71) به همین ترتیب، ناتو هم به عنوان یک مرکز سازمانی به شمار می رود که مجموعه ای از منافع همپوشی را در بر می گیرد و این احتمال را قوت می بخشد که ناتو به عنوان ابزاری ارزشمندی برای اعضایش باقی می ماند.
شرکت کنندگان در رژیم می توانند رژیمها را فراتر از مقاصد اولیه اش گسترش دهند و وسعت ترتیبات همکاری را اصلاح، و یا وظایف جدیدی را اتخاذ و یا اهداف قدیمی را حذف کنند. آنها چنین کاری را هم از طریق ارائه اهداف و مقاصد جدید و هم با افزودن عناصر جدید انجام می دهند. این فرآیند سازگاری، یک ویژگی مهم و کلیدی رژیمهاست و ترغیب پذیر هم هست؛ چرا که تغییر رژیمها (و سازمانهای بین المللی داخل آنها) نسبت به ایجادشان راحت تر است. یک محدودیت مهم برای نظریه نهادگرایی بین المللی این است که این نظریه نمی تواند بگوید که سرانجام چه ساز و کارهایی مورد بهره برداری قرار خواهد گرفت ـ فقط این موضوع را روشن می کند که اعضا در اولین گام به نهادهای موجود روی خواهند آورد.(72)
یک ایده اساسی در اینجا این است که زمانی که رژیمی از قبل موجود باشد، آن رژیم از چنان انگیزه های داخلی و خارجی برخوردار است که به آن تداوم می بخشد و مانع از این می شود که هنگام پیدایی مشکلات، کارها از نوع شروع شود. هر رژیمی به عنوان وسیله ای در حل مشکلات عمل جمعی، احتمال سازگاری دولتها با هنجارها و انتظارات رژیم را افزایش می دهد، اگرچه ممکن نیست دولت در نبود رژیم چنین کاری را انجام دهد.(73) رژیمها همچنین برای تطبیق هنجاری انگیزه های داخلی ایجاد می کنند؛ به این صورت که بازیگران داخلی، برای خود در رژیم منفعتی را ایجاد می کنند و هنجارهای رژیم، تبدیل به بخشی از سیستم اعتقادی انفرادی مسئولان و عموم می شود.(74) سرانجام اینکه موفقیت هر رژیم انگیزه ای را برای این نهاد بویژه در مواقع تغییر یا فشار خارجی ایجاد می کند که می تواند سودمند واقع گردد.(75)
این رهیافت ما را به کجا خواهد برد که تئوری سازمانی نمی تواند؟ نهادگرایی استفاده کارکردی از همکاری نهادی برای سودمندی بازیگران دولتی و مادون دولتی را توضیح می دهد. در مقابل، توجه تصور سازمانی براین مسئله متمرکز شده است که چگونه علایق سازمانی ناتو به طور بی مانندی با پایان جنگ سرد مطابقت خواهد کرد. نگرش نهادگرایی بین المللی به تعامل منافع سازمانی ناتو و منافع اعضای آن معطوف است. پیوندهایی که بین دسته های داخلی نخبگان و بین دولتهای عضو پدیدار می شود نیز عناصر مهمی به شمار می روند.(76) به علاوه هر رژیم برخلاف سازمان، فاقد مرکز ثقلی برای به هم پیوستن منافع و فعالیتهایی است که گرد آن ایجاد شده است. هسته سازمانی ناتو در ستادش در بروکسل و ستاد نظامیش (SHAPE) در منس Mones ) ) متمرکز شده است . افرادی برای ناتو و SHAPE کار می کنند و بنابراین به عنوان یک موجودیت تجربی ویژه طرح می گردد. یک نهاد در چنین ویژگیهایی شریک نیست. بسیاری ممکن است هویتشان را با رژیم آتلانتیک شمالی احساس کنند یا خودشان را در آن ببینند، آنها نیاز به کارکردن در ناتو ندارند ـ آنها ممکن است در وزارتخانه های دفاع و یا خارجه حکومتهای محلی، مجالس قانونگذاری و در مجامع مختلف دیگر کار کنند؛ چیزی که آنان را گردهم می آورد هنجارها و ارزشهایی است که همگی در آن شریک اند. منافع و ارزشها ممکن است در یک پراکندگی بیشتر به هم گرده بخورد تا اینکه آنهان در درون یک بوروکراسی یک سازمان به هم بپیوندد که این خود باعث انعطاف بیشتر رژیم می شود و نسبت به یک بوروکراسی، منافع شخصی کمتری خواهد داشت . به عنوان یک نتیجه گیری کسانی که از رژیم حمایت کرده اند به احتمال بیشتر به رژیم بها می دهند. نه به سبب اینکه شغلشان در معرض خطر است، بلکه به دلیل اینکه تغییرات آسانتر و کمتر در معرض خطر است.
برای ناتو این رهیافت چه پیشنهاد می کند؟ تئوری نهادگرایی به این مسئله منجر می شود که ما به جای پایان یافتن ناتو، انتظار داشته باشیم که این سازمان اعلام پیروزی کرده و به سمت ایجاد نهادها و جهت گیریهای جدید حرکت کند و از ساز و کارها و رویه های موجود در جهت افزایش موفقیتهای گذشته برای برخورد با مشکلات آتی بهره جوید. آنها چهل و پنج سال در حال یادگیری این نکته بوده اند که چگونه در یک همکاری بلندمدت با یک ساختار سیاسی و نظامی پیچیده کار کنند. اعضای ناتو در آغاز می توانند انتظار داشته باشند وقتی که با مشکلات جدیدی مواجه می شوند، به سوی ساز و کارها و رویه های موجود روی می آورند تا اینکه نهادهای جدیدی غیر از ناتو پدید آورند. این احتمال مطرح می شود که ممکن است بازیگران به سبب اینکه در هزینه های سیاسی و اقتصادی ترتیبات نهادی موجود گرفتار می شوند، به آن تمایلی نداشته باشد و در عوض به سمت یک ساز و کار در حال خدمت روی آورند. توسعه نهادهای جدید یا چارچوبهای مشاوره ای، هزینه های زیادی را در بر می گیرد؛ نظر ناتو این است که این هزینه ها قبلاً پرداخت شده است. یک امتناع عمومی از سوی مقامات ناتو در این زمینه آن بوده است که تغییر جهت گیری ناتو در مقایسه با کسب موافقت جمعی در مورد یک پیمان جدید آسانتر است. بدین ترتیب ما انتظار داریم که اعضا به عنوان قدم نخست به جای اینکه به ساز و کار دیگری روی آورند و یا ساز و کارهای جدیدی ایجاد کنند، ناتو را به منظور رویارویی با اوضاع و نیازمندیهای جدید اصلاح کنند.
در مجموع، رهیافت نهادگرایی بین المللی پیشنهاد می کند که اعضای ناتو این گونه عمل کنند:
1-به جای اینکه رویه ها و هنجارهای جدیدی را بیافرینند از رویه ها و هنجارهای موجود درون ناتو برای رویارویی با مشکلات جدید بهره جویند؛
2-اصلاح ناتو احتمالاً شامل کاهشها و کوچک شدنها برای رویارویی با مشکلاتی که ساختار موجود نمی تواند آن را حل کند، ضرورت خواهد داشت؛
3-از رژیم به عنوان اساس پیوند با بازیگران دولتی و غیردولتی به منظور تعقیب اهداف رژیم استفاده خواهد شد.
از سال 1989 شواهد بیانگر ارزشمندی رهیافت نهادگرایی بین المللی به همراه مباحث سازمانی است که در بالا ارائه شد. نقشی که برای ناتو در مواد 3 و 4 منشورش تصور شده است (به منظور عمل کردن به عنوان سازو کاری برای تعامل بیشتر اعضا و گروه وسیعی از مسائل) به طور وسیعی توسعه یافته است. اعلامیه شورای آتلانتیک شمالی در دسامبر 1990 اشاره کرد که ناتو هم اکنون بر مقرراتی برای مشورت سیاسی چه در روابط بین اعضای ناتو و چه در روابطش با کشورها و سازمانهای دیگر متکی است که به عنوان بخشی از یک حرکت برای تکمیل نزدیکی بیشترش در امور اروپایی ارزیابی می شود.(77) برای ورنر ناتو به تنها یک اتحاد نظامی، بلکه یک ابزار سیاسی بود که غرب می توانست (با استفاده از آن) بر یک فرآیند تاریخی ]تغییرات در اروپای شرقی[ تاثیر نهد. هر چقدر که از زمان می گذشت جنبة سیاسی این اتحاد بیشتر و بیشتر آشکار می شد؛ اتحادی که در زمان تغییر به عنوان چارچوبی برای «هماهنگ و نزدیک کردن دیدگاههای سیاسی و اداره کردن فرآیند روابط شرق و غرب» شناخته شد.(78) یک موضوع دایمی از طرف ناتو در این زمان آن بود که ناتو به تعمیق پیوندهایش با سازمان همکاری و امنیت اروپا، سازمان ملل و اتحادیه اروپای غربی نیازمند است تا تضمین کند که ناتو به طور مناسبی برای نیازهای امنیتی وسیعتر اعضایش باقی می ماند.(79) این از تمایلی ریشه می گرفت که نشان دهد ناتو در حقیقت مناسب است و نقش ویژه ای بین مجموعه وسیعی از سازمانهای امنیتی چندجانبه بین المللی داراست. البته محدودیتهایی نیز وجود داشت؛ مثل اینکه اعضا تا چه حد آمادگی داشتند که مسائل مهم را به سازمانهایی همچون سازمان ملل و سازمان همکاری و امنیت اروپا با سوابق غیر تجربی و ناچیزشان در رویارویی با مسائل امنیتی تسلیم کنند. آما آنها آمادگی داشتند که در آن جهت حرکت کنند. مهمترین این اقدامات تلاشهایی را شامل می شود که بهره مندی از ناتو را به عنوان مبنای سازگاری با تغییرات مطرح می کند.
تا سال 1992 ناتو در برنامه ریزی برای فعالیتهای صلح گرفتار شد . نیازی که متضمن یک گرفتاری نزدیکتر با سازمانها و نهادهای بین المللی خواهد بود که سابقاً موجود بوده اند.(80) ناتو در انجام دستورات سازمان ملل در مورد تحریمهای هوایی و دریایی علیه یوگسلاوی سابق و همچنین اقدامات نظامی علیه نیروهای مصوب مشارکت کرده است. آمادگی شرکت در فعالیتهای حفظ صلح، نقطه عطف جدیدی برای ناتو است. که با انتظار تئوریکی مالی کاملاً مطابق است. از این رو این امر به دولتهای عضو اجازه می دهد تا در چیزی که منافعی برای آنان در بردارد ولی مایل به پیشقدمی در آن نیستند، به طور غیرمستقیم درگیر شوند. شبکه پیوند بین ناتو و سازمانهای غیردولتی که از اهداف و ارزشهای ناتو حمایت کرده اند، به منظور تداوم منافع، ارزشها، تصورات و اهداف مشترک و همچنین حفظ علاقه مندی در محافظت از ناتوی بعد از جنگ سرد به کار گرفته شده اند. ناتو چارچوبی را برای هماهنگ کردن تلاشهای مربوط به بحران کشتیرانی خلیج فارس و متعاقباً جنگ فراهم ساخت. سفیر امریکا در ناتو در این باره گفت: ]ناتو[، محل تبادل نظر ارزشمندی برای مشورت و توافق اعضا در سرتاسر جنگ فراهم کرد و نیروی متحرک فرماندهی متحدان اروپایی(81) در ترکیه را گسترش داد؛ همچنین حمایت لازم از سوی مجالس قانونگذاری برای همکاری نیروها در مسیرشان به سمت خلیج فارس را محقق سازد.(82)
اعضای ناتو از این سازمان به عنوان روشی برای برخورد با مسائل امنیتی اروپا، ارتباطاتشان با اتحادیه اروپا، سازمان همکاری و امنیت اروپا و دولتهای پیمان ورشو سابق سود جسته اند. کشورهای عضو پیوندهای فردی با این گروهها و سازمانها را ادامه داده اند اما ناتو به آنان اجازه داده است منافعشان را در مواردی که نمی توانند به طور یکجانبه از منافعشان محافظت کنند، پیگیری کنند. این رفتار اساساً فراتر از انتظارات سازمانی است که یک تخاصم و دشمنی ـ یا حداقلی از بدبینی ـ را در خود دارد. به علاوه تقسیم فعالیتها با سازمانهای دیگر را انتظار ندارد (چنین تقسیمی امکان دارد وابستگی متقابل بیشتری ایجاد کند و بدین ترتیب خودمختاری سازمان را محدود کند). گسترش پیوندها با سازمانهای دیگر و همچنین ایجاد راههایی چند برای تقویت پیوندهایش با غیر اعضا(شورای همکاری آتلانتیک شمالی، مشارکت برای صلح) و احتمال در برگیری اعضای جدید ، همه با مبحث نهادگرایی بین المللی مطابقت دارد.
از بین رفتن زیربنای هسته ای ناتو این سناریو را به تصویر می کشد: یک بازیگر قدرتمند سازمانی (زیربنای هسته ای ناتو) تضعیف شده است، به دلیل اینکه نیازهای وسیعتر اعضای ناتو چنین چیزی را طلب می کرد. سازمان و اتحاد در اینجا به خودی خود مسئله مهمی نیستند ـ هرکدام مزیتهایی دارند. زمانی تحلیلگران دلایل بسیاری داشتند برای این باور که اعضا به اتحاد برای مشاهده سودمندیش تداوم می بخشد ولی ممکن است که آن سودمندیها تحقق نیابد.
توضیح نهادگرایی بین المللی البته توضیح کاملی نیست. ناتو نسبت به اصلاح برنامه داخلی خود (تجدید ساختار و کاهش زیرساختار سازمانی و تجدید شکل ترتیبات فرماندهی) در اصلاح روابط خارجیش (برای مثال استفاده از شورای همکاری آتلانتیک شمالی، مشارکت برای صلح، برای ایجاد پیوند با غیراعضا و توسعه روابط نزدیکتر با سازمان همکاری و امنیت اروپا و سازمان ملل) پیشرفت زیادی کرده است. همچنانکه در بالا ذکر شد ناتو در عصر پس از جنگ سرد ساز و کارهای جدیدی را برای خود و اعضایش که با دولتهای دیگر در حال تعامل به سر می برند، (شورای همکاری آتلانتیک شمالی، مشارکت برای صلح) ایجاد کرده است . ناتو در تلاش برای تجدید حیات داخلیش به منظور رویارویی با درخواستهای جهان بعد از جنگ سرد پیشرفت کمی داشته است. یک علت کلیدی، مسئله تاثیر شدید سیاستهای داخلی در سیاستهای ]خارجی[ اعضای ناتو بوده است. در اینجا دو مسئله قابل ذکر در ترسیم برخی از محدودیتهای رهیافت نهادگرایی بین المللی بیان می شود.
نخست تلاشهای ناتو برای ایجاد ترتیبات فرماندهی جدید کارآمدتر برای انجام ماموریتهای جدیدی است که گفته آمادگی انجام آن را اعلام کرده است ـ برای مثال، ماموریتهایی چون حفظ صلح برای سازمان همکاری و امنیت اروپا یا سازمان ملل و پیشگیری از بحران. بعضی از مشکلترین مبارزات داخلی گروههای کاری مختلف در ناتو بر سر ترتیبات فرماندهی بود که نیاز داشت CJTF را در جای مناسبی قرار دهد؛ ایده ای که در اجلاس ژانویه 1994 بروکسل مورد حمایت قرار گرفت. بی میلی امریکاییها در پاسخ به فشارهای فزاینده کنگره برای قرار گرفتن سربازان آمریکایی تحت «فرماندهی خارجی» یک مانع عمده بوده است. همچنانکه مقاومت فرانسویان ناشی از انعکاس نگرانی داخلی بلندمدت آنها درباره تسلط آمریکاییها در ساختار نظامیی بود که از لحاظ سیاسی تمایل بیشتری دارند که هر ماموریت تحت چارچوب CJTF باشد. این امر به معنای آن است که فرماندهی عالی متحدان اروپایی(83) ضرورتاً نقش کمتری در این گونه ماموریتها داشته باشد و در عوض، شورای آتلانتیک شمالی (عالی ترین رکن تصمیم گیری ناتو، جایی که فرانسه یک کرسی دارد) از نقش بیشتری برخوردار باشد.
مسئله دوم، تجدید شکل زیرساخت نظامی ناتو به هنگام کاهش محیط تهدید خارجی است. هرچند ناتو در ظاهر در حذف یکی از سه فرماندهی عمده اش موفق بوده است، ولی در حقیقت بیشتر ادارات (شبکه فرماندهی و مقرهای متحدان) به سوی قسمتهای دیگر ناتو حرکت کرده است. همچنانکه یکی از مقامات رسمی و غیرنظامی SHAPE خاطرنشان کرد: بستن پایگاهها در امریکا. سنجش و مقایسه آسانی برای کاهش پایگاهها و ستادها در اینجاست. در این باره ترکیبی از غرور ملی و تشویق نظامی گری در داخل ناتو تقریباً غیرممکن بوده است.(84) همچنانکه ذکرشد، اتحادها تعهدات پرهزینه ای دارند. تئوریهای نئورئالیستی زمینه کار مناسبی را فراهم ساختند که چه موقع و چرا دولتها آن هزینه ها را پرداخت می کنند. تئوری نهادگرایی توضیح می دهد چرا دولتها به پرداخت هزینه ها ادامه می دهند. چیزی که هیچ کدام به طور شایسته ای آن را بررسی نکرده اند این است که به هر حال از هزینه ها می بایست حمایت داخلی را به دنبال داشته باشد.
نئورئالیسم با فرضیات و پیش بینیهای در سطح واحد کشور خود، این گونه می پندارد که رهبران برای برخورد با تهدیدات اقدام می کنند. ولی این تئوری به شروط داخلی برای چنین اقدامی توجه نمی کند.(85) همین طور هم تئوری نهادگرایی به آثار شدید همکاریها و مناقشات داخلی در آزادی عمل رهبران دولتها برای تعقیب آثار شدید همکاریها و مناقشات داخلی در آزادی عمل رهبران دولتها برای تعقیب سیاستهای بین المللی توجه نمی کنند؛ بجز یک فرضیه خودمختاری رهبران که یک موضوع نامطمئن و ثابت نشده ای است. خروج فرانسه از ساختار نظامی ناتو و نیز شرایط جذب اسپانیا برای ورود به ناتو ناشی از نگرانیهای سیاسی داخلی بود. حتی وقتی تهدید شوروی در سطح وسیعی در خلال سالهای 1947 و 1948 پدیدار شد، برای ایجاد حمایت قابل توجه به منظور مقابله با آن تهدید با مشکل مواجه شدند. برای اطمینان از اینکه تهدید در راهی تعبیر و تفسیر شود که حمایت مورد نیاز را ایجاد کند، تلاش سیاسی قابل ملاحظه ای مورد نیاز بود. حمایت داخلی که در طی جنگ سرد مهم بود، هم اکنون بخصوص در مورد آمریکا مهمتر تلقی می شود؛ چرا که متحدان اروپایی او به طور فزاینده ای به عنوان رقبای اقتصادی نگریسته می شوند.(86) تاثیر شدید فشارهای داخلی و رفتار بین المللی محدود به رژیمهای دموکراتیک نیست، هرچند فشار این تاثیر در آنها بیشتر احساس می شود. تعهدات هر اتحاد می تواند مزیتهای مثبتی برای بازیگران داخل و خارج از حکومت ایجاد کند ولی آنها هزینه هایی نیز دارند. همه سیاستهای دولتها چه در دولتهای دموکراتیک و چه غیردموکراتیک به موازنه دقیقی از سودمندیها و هزینه هایی وابسته است که از طریق دستجات یا مؤلفه ای داخلی نگریسته می شود .
رهبران ملی علاقه مند به حفظ وضعیت قوی دفاعی می توانند از تعهدات اتحاد به منظور توجیه مخارج بالای دفاعی بهره ببرند و بدین ترتیب سایر بازیگران داخلی (پیمان کاران دفاعی، سرویسهای نظامی، قانون گذاران) هم سود می برند.(87) حمایت این گروههای داخلی تضمینی است بر علیه کاهشها یا تغییرات دفاعی؛ همچنانکه دولتها به طور تاریخی نمی خواهند به عنوانی کسانی معرفی شوند که به تعهداتشان عمل نمی کنند.(88) به عنوان یک نتیجه گیری ، همیشه هسته ای از طرفداران اتحاد وجود خواهند داشت؛ آن هسته ـ میزان بزرگی و پایداریش به اندازة زیادی به تعهد و مسئولیت ویژه وابسته خواهد بود.
عوامل داخلی به هرحال محدودیتهایی در زمینه مشارکت در اتحاد ایجاد می کند. در حالی که اتحادها هزینه هایی در بردارند که وقتی پرداخت می شود، گروههای مشخصی را سودمند می کند. این مسئله مدنظر است که آنانی که این هزینه ها را پرداخت می کنند ممکن است خواستار انتقال هزینه ها در مسیرهای دیگر باشند. مطمئناً وقتی تهدید برای یک اتحاد از بین می رود یا کاهش می یابد، قدرت و قوت استدلالهای جایگزین نیز افزایش می یابد. در مورد ناتو پیش بینی اینکه آیا تداوم حمایت از آن با پایان جنگ سرد تقلیل می یابد، مشکل نیست. ناتو تهدیدهایی را با شک و تردید در کسب حمایت عمومی مطرح کرده است. اما در جنگ سرد همیشه زمینه تهدید شوروی می توانست برای حمایت مجدد از آن به کار گرفته شود.(89) احتمالاً آمادگی عمومی برای حمایت از تعهدات پرهزینه علیه یک دشمن مشخصی با گذشت زمان کاهش می یابد. مخصوصاً در کانادا و امریکا که به ناتو به عنوان یک تعهد خارجی نگریسته می شود،(90) یک حمله شوروی به اروپای غربی در خلال جنگ سرد همراه با خطرات جنگ هسته ای فرض نسبتاً قابل قبولی بود که شهروندان کشورهای عضو ناتو برای جلوگیری از آن آمادگی خرج کردن پول را داشتند؛ نسل کشی از سوی صرب (در بحران بوسنی . م) بدون توجه به وحشتناک بودن آن یک مورد دشوارتری در زمینه آمادگی برای اختصاص بودجه نشان داده است.
بدین ترتیب، در عرصه سه چارچوب بررسی شده است. عوامل داخلی نقش بسیار مهمی در بیان فرصتها برای مشارکت در اتحادی را خواهند داشت که هدف اصلی خود را از دست داده است. آنها مرزبندیهای حیاتی اگر چه تا حدود مبهمی را بر محدوده حداقل و حداکثر اتحاد ایجاد می کنند. افزودن این ملاحظات به بخشی که با تضعیف تئوری نئورئالیستی آغاز شد و یا مباحثی از تئوری سازمانی تکمیل شد و با منافعی که در درون تئوری نهادگرایی بحث می شود محدود شد برای درک کاملتری از ناتو در پایان جنگ سرد ایجاد می کند. کاربرد این مسئله برای تئوری اتحاد و آینده ناتو در ذیل مورد کاوش قرار می گیرد.
نتیجه گیری
این مقاله با یک احساس تهاجمی شروع شد: شش سال پس از حوادثی که بیشتر ناظران توافق داشتند که باید پایان جنگ سرد را اعلام کنند هنوز نهادهای کلیدی امنیتی غرب در حال کار و حتی در حال گسترش هستند ـ اگرچه بیشتر تئوریها درباره اتحادها پیش بینی می کردند که انها از بین می روند. در حالی که هیچ تئوری بویژه یک تئوری ساختارگرا نمی تواند هر حادثه یا تصمیم سیاسی را توضیح دهد. اگر یک تئوری می خواند مؤثر واقع شود، می بایست نتایج کلی جهت گیری را تبیین و سازو کارهای علی مسئله را شناسایی کند. براساس این معیار، تئوری رئالیسم ناقص است. با وجود این هدف من در اینجا تکمیل مباحث تئورئالیستی است نه نابودی آن، چیزی که در اینجا پدیدار شد درک بهتری از محدودیتهای سنتی رئالیستی و بعضی اصلاحات بالقوه برای این تئوری و ارزیابی استفاده از چارچوبهای تئوریکی است که معمولاً برای ]مطالعه[ رفتار اتحدها به کار نرفته است. بویژه این تلاش، رهیافت نهادگرایی بین المللی را به طور جدید دربارة مسائل امنیت به کار می برد و آن را ارزشمند تلقی می کند.(91)
مدت کوتاهی پس از سقوط دیوار برلن «جان مرشیمر» پیش بینی کرد که ناتو در فقدان تهدید شوروی، جای خود را به ایجاد یک اتحاد مؤثر خواهد داد.(92) کنت والتز در اظهار نظری در مقابل کمیته روابط خارجی سنای امریکا در نوامبر 1990 استدلال کرد که «ناتو در حال ناپدید شدن است ، مسئله این است که ناتو تا چه مدت به عنوان یک نهاد مؤثر باقی می ماند، اگرچه ممکن است در نام تداوم یابد».(93) نیم دهه بعد مشخص شد که چنین پیش بینیهایی علایم اندکی از وقایع پیش رو را به ما نشان می دادند. بعضی از تحلیلها نتیجه گیری می کردند که نه فرضیات نئورئالیستها و نه فرضیات نئولیبرالها در مورد ناتو تحقق نیافته است. اکنون روشن است که ناتو در پایان جنگ سرد باقی مانده است و ارتباط نزدیکتری با مابحث نهادگرایی بین المللی دارد تا مباحث نئورئالیستی.(94)
ناتو باقی خواهد ماند همچنانکه یک تحلیلگر آن را به عنوان یک «سازمان عمده امنیتی اروپا» ارزیابی کرد.(95) ناتو همیشه آماده رویارویی با تهدیدهای در سبک و سیاق رئالیستی است، حتی اگر هویتش به طور فزاینده ای مورد اختلاف نظر یا نامعلوم باشد. علی رغم این، ناتو امروزه در سطحی از نهادینه سازی به سر می برد که صرفاً از طریق تهدید قابل توضیح نیست. در حالی که نئورئالیسم ما را به سمت یک تجدیدنظر در تبیین تهدید خارجی هدایت می کند که اعضای ناتو بعد از سال 1991 با آن رو به رو شده اند، ولی به آسانی نمی تواند دلیل موجهی ذکر کند که ناتو چگونه به آن پاسخ گفته است. ناتو روابطش را با سازمانهای دیگر به عنوان بخشی از یک تلاش به منظور اینکه خود را بیشتر در چارچوب اروپایی و با وسعت کمتر در زمینه روابط فرا آتلانتیکی قرار دهد، گسترش داده است. اگر چنین باشد ناتو انعطاف پذیریی را که هم از سازمانها و هم از نهادهای بین الملی انتظار می رفته، به نمایش گذاشته است.
اگر هدف کسی اصلاح و تقویت تئوری نئورئالیستی باشد (با توجه به روش استثنا یا انحراف لیپارت) این دیدگاه دو اصلاح را پیشنهاد می کند که با تحقیق بیشتر می توان به آن اعتبار بخشید. نخست، جایی که پیشرفت سازمانی یک اتحاد رو به افزایش است. ما می بایست منتظر باشیم که تاثیر شدید از دست رفتن تهدید در یک اتحاد، سبب تضعیف و کندن آن شود. در این صورت منافع سازمانی برای تداوم اتحاد تلاش خواهد کرد، چون در صورت تداوم اتحاد، آنان نیز بهره مند خواهند شد. این بدان معنا نیست که اتحاد بدون تهدید وجود نخواهد داشت، بلکه پیش بینی می کند که نابودی هر اتحاد اساساً در مرحله ای طولانی تر به وقوع می پیوندد. دوم، اتحادی که در مرکز یک رژیم قرار دارد، در مقابل تغییر در تهدیدها عکس العمل کندتری خواهد داشت تا اتحادی که هنجارها، رویه ها و کارکردهایش توسعه نیافته است. هرچه کارکردهای یک اتحاد فراتر از کارکرد دفاعی اصلیش باشد، واکنش آن نسبت به تغییر در تهدیدها نیز کمتر خواهد بود و بنابراین محتمل تر است که به هنگام دگرگونی محیط خارجی، اتحاد دگرگون شود. این تمایل، هرچه طول عمر اتحاد بیشتر شود، قویتر خواهد شد، همچنانکه برای منافع و مزایایی که حول محور سازمان و نهاد پدید می آید، زمان بیشتری لازم دارد. با یادآوری منابع فوق برای صندوق بین المللی پول و بانک جهانی ، اهداف اصلی هر یک، هم رویارویی و هم چیرگی بر رویدادهاست. هرکدام از آنها تمایلات اعضایش را تعقیب می کند ( که البته به طور وسیعی همپوش شده است)؛ رهیافت و روشهایشان را به سمت رویارویی با نگرانیهای پیش بینی شده تغییر داده اند و تداوم کارکرد و خدمت به منافع اعضا را تضمین کرده اند.
از این دو اصلاح، ابطال اصلاح نخست (که سطح زیاد پیشرفت تاثیر شدید از دست رفتن تهدید در یک اتحاد را تضعیف می کند) نسبت به اصلاح دوم (که یک اتحاد در مرکز یک رژیم عکس العمل کندتری در مقابل تغییرات نشان می دهد. تا اتحادی که فاقد چنین خصوصیتی است) مشکلتر است. اما نتیجه ای که در مورد اصلاح نخست وجود دارد این است که بیشتر مورد آزمون قرار می گیرد. فشارهای داخلی در دولتهای عضو (قوی در همه اما قویترین در کانادا و امریکا) برای کاهش تعهدات و کمکهایشان به ناتو مداوماً افزایش می یابد. مباحث سازمانی تلاش بیشتری را در ناتو برای حفظ خود طرح می کند، همچنانکه ناتو با افزایش این فشارها، می کوشد با تعریف مجددی از تهدید یا کاهش در کارکردهای فرعی برای کم هزینه کردن دفاع منسجم تداوم یابد. هر رفتار دیگری به طور جدی این مبحث را مردود خواهد شمرد.
هیچ مدرک ارائه نشده است که این هسته فهم نئورئالیستی از اتحادهای ویژه را که آنها تهدیدهای خود را از دست می دهند، مورد چالش قرار دهد. در چنین شرایطی انتظار و پیش بینی اساسی نئورئالیستی درباره زوال اتحادها خدشه ناپذیر باقی می ماند. اتحاد دوفاکتوی امریکا با جمهوری خلق چین علیه روسها در اواخر دهه 70 از بین رفت. همچنانکه تصورات چینی ها از تهدید مطرح شده از سوی روسها در اوایل دهه 80 کاهش پیدا کرد.(96) بینش نئورئالیستها (سرانجام رئالیستها) دربارة تاثیر تصورات تهدید فزاینده در انسجام و دوام اتحاد دست نخورده باقی مانده است. مطمئناً تصورات رئالیستی در محیط تهدید زیاد و یا محیط تهدید رو به رد غلبه پیدا می کند. مبحث ارائه شده در اینجا اظهار می کند که فقط در زمینه یک اتحاد نهادینه شده و یک محیط تهدید رو به افول این پیش بینیها کارگر نخواهد بود.بهترین توضیح این فرآیند در اینجا از رهیافت نهادگرایی بین المللی نشات می گیرد. دید سازمانی در حالی که در رفتار خودش پرتوهایی را فراهم می آورد، ولی نمی تواند توضیح دهد که چرا رژیم که سازمان قسمتی از آن است، تداوم و حتی رشد می یابد. به این دلیل کاری که مورد نیاز است آن است که قدمی رو به عقب برداریم و به روابط گسترده ای که در میان اعضای ناتو وجود دارد، نگاهی بیندازیم و راههای زیادی را که ناتو به اعضایش برای رویارویی با این تغییرات عرضه کرده است مشاهده کنیم. مادامی که این مورد ادامه می یابد، ناتو می تواند بقای خود پس از جنگ سرد تداوم بخشد. آشکار است که ناتو در تطبیق خود پس از جنگ سرد کار را تمام نکرده است. این مباحث به تجدیدنظر در آینده نیاز خواهند داشت، اما در حال حاضر رهیافت نهادگرایی بین المللی بهترین درک را در مورد رفتار ناتو فراهم می کند.
آنانی که پایان ناتو را پیش بینی می کردند، تصوری بیش از اندازه محدود درباره کارکرد و تاریخ ناتو ارائه کرده اند که عمدتاً برکارکردهای نظامی و محدودیتهای جغرافیایی متمرکز شده بود. همچنانکه «داگلاس استیورت» اظهار داشت: «ناتو زمینه زیادی برای توسعه کارکردهای شدیداً نظامیی که در آغاز پیدایش آن ایجاد شد، داشته است (شامل سازو کارهای حل منازعات، هماهنگی سیاستگذاری نظامی و خارجی و مشورت در موضوعات سیاسی). این ابزارها به ناتو اجازه داده است که در کارکردهای مهم و غیرنظامی به کار گرفته شود.(97) اهداف اصلی ناتو توسعه یافته و رشد آن ادامه یافته است؛ هنگامی که درجه بالای پیشرفت نهادی و سازمانی، آن را از اتحادهای دیگر مجزا ساخته است و افزایش همگرایی سیاسی و اقتصادی نشانی می دهد که تلاشهای امنیتی در آینده از ماهیت چندجانبه تری برخوردار است و نسبت به گذشته از توسعه نهادی بیشتر بهره مند خواهد بود. به میزانی که نیازهای امنیتی فزاینده دولتهایی که با هم وابستگی متقابل دارند از یک دیدگاه گسترده و چندوجهی نگریسته شود که دارای ابعاد سیاسی ، اقتصادی، اجتماعی و داخلی است، اتحادیه های شبیه ناتو تداوم خواهند یافت، بویژه چون عموم مردم برای حمایت از اقدامات امنیتی یکجانبه آمادگی ندارند و معمولاً هزینه ها نیز گسترش نمی یابند.(98) آنهایی که صرفاً ترتیبات ویژه امنیتی مشترک هستند در مقابل تغییر در تصور از تهدیدها و موازنه قوایی که تئوری رئالیستی انتظار دارد، حساسیت بیشتری نشان خواهند داد. برای ارزیابی تداوم سودمندی تئوریهای نهادگرایی بویژه در حوزه امنیتی کار بیشتری مورد نیاز است. اما این بحث گام مهمی در این جهت است.
پاورقی ها
(1) McCalla, Robert B,. Natos Persistence After The Cold war , International Organization, Vol.50, No.3, (Summer 1996) pp.445-475.
(2) بخشهایی از تحقیق این مقاله با حمایت و مصاحبت افراد ناتو انجام شده است. شامل مصاحبه های گسترده با مقامات در واشنگتن دی سی، فرماندهی ناتو در بروکسل و قرارگاه عالی متحدین در اروپا و (SHAPE) در منس بلژیک بین ماههای مارس و اگوست 1995. همه مصاحبه ها بر مبنای یک زمینه تنظیم شده است.
(3) Holsti, Hopmann , and Sullivan 1973, 88, and Ward 1982, 18.
(4) Holsti, Hormann, and Sullican 1973, 52.
(5) NATo: The Next Generation , Independent (U.K) , 8 February 1995, 18.
(6) Duffield 1994/95,767.
(7) نقل قول از Worrer 1991, 5 برای دیدگاههای موافق با ناتو نگاه کنید به:
Christopher 1993, 3-6, 1995, 18-20, and Glaser 1993, 5-50.
.
برای دیدگاه بدبینانه نسبت به ناتو نگاه کنیده به: Clark 1993/94, 22-40.
یک مجموعه مفید از مقالات مربوط و مناسب یافت می شود در: Carpenter 1994
(8) Brown 1955 این خط استدلال را ترسیم می کند.
(9) Snyder 1991b, 83, and 1991a, 121.
(10) نقدهای عالی از ادبیات اتحاد یافت می شود در :
Christensen and Snyder 1990, Walt 1987, and Snyder 1991b.
(11) یک تلاش خیلی مفید اخیر در منبع زیر آمده است: Hellman and Wolf 1993.
(12) Deviant Case Studies.
(13) Lijphart 1971, 692.
(14) یک مثال از ناتو به عنوان «مطالعه مورد اکتشافی» (نگاه کنید به : Kupchan 1988 برای یک استفاده از ائتلافات ویژه به عنوان «محتملترین موارد» نگاه کنید به: Bennett. Lepgord and Unger 1994
یک مقایسه مفید از مطالعات مورد انحرافی (استثنایی) و مطالعات مورد اکتشافی یافت می شود. در:
George 1979, 51-53 and especially 66 n. 26.
(15) اصطلاح «رژیم امنیتی» در اینجا با مفهومی که جرویس در سال 1982 به کاربرد متفاوت است، آن مفهوم به طور اساسی با شیوه های همکاری بین متخاصمان مرتبط است.
(16) Hellman and Wolf 1993,19.
(17) Eckstin 1975, 99.
(18) برای دو کتابنامه بسیار خوب نگاه کنید به: Cordon 1978, and U.S. Congress 1989.
(19) Deporte 1990.
برای استدلالی که به طور ویژه بقای ناتو مرتبط است با تهدید شوروی نگاه کنید به:
Stuart and Tow 1990,313.
(20) See Washington Times , 12 october 1989, 4, and Los Angeles Times , 26 October 1989, 7.
(21) See Financial Times (London), 23 May 1990.
(22) The Combined Joint Task Forces.
(23) See NATO 1991, and U.S. GAO 1992,12.
(24) North Atlantic Cooperation Council.
(25) Partnership for Peace.
(26) Worner 1992.
(27) See Oneal and Elrod 1989, Boyer 1993, Riker 1962. Bennett, Lepgord , and Unger 1994, Ward 1982, 59-60, and Barnett And Levy 1991, 369.
(28) برای یک کار کلاسیک نگاه کنید به: Liska 1962 این نقل قول از :
Hellmann and Wolf 1993, 16.
(29) Snyder 1991b, 83-84.
(30)See Morgenthau 1959,191 n. 14, and Osgood 1968, 25-26.
(31) Holsti, Hopmann, and Sullivan 1973,88.
(32) See Liska 1962, Waltz 1979, Walt 1987.
(33) Snyder 1991a, 124-125. See also Liska 1965, 61-115, Holsti, and Sullivan 1973, 16-20 and 254-256, Ward 1982, 15-17 and 31-32, and Walt 1987, 17-26.
(34) Holsti, Hopmann and Sullivan 1973,17.
(35) Nato 1990,22. تاکیدات از سوی نویسنده مقاله است.
(36) Conventional Armed Force in Europe (CFE)
(37) برای یک دیدگاه مشابه ولی غیریکسان نگاه کنید به: Hellmann and Wolf 1993,17-19.
(38) Snyder 1991b, 90-92.
(39) توصیف Cook 1989 از این دوره عالی است.
(40) The Intermediate –Renge nuclear Forces Treaty (INF).
(41) برای اثری که این دوره با جزئیات زیاد پوشش می دهد، شامل تغییر دیدگاههای امریکا و غرب درباره اتحاد جماهیر شوروی و روسیه نگاه کنید به: Beschloss and Talbot 1993.
(42) Superme Headquarters Allied Powers Europe (SHAPE).
(43) برای یک بحث اولیه بسیار خوب از این مسائل نگاه کنید به: Hellmann and Wolf 1993, 21-25.
(44) Walt 1987, 26-27.
(45) برای سه مثال که تلاش می کنند چنین ارزیابیهایی از چشم انداز نظری متفاوت ایجاد کنند نگاه کنید به:
Barnett and Levy 1991, Walt 1988, and Morrow 1993.
(46) U.S.News and World Report, 9 July, 91.
(47) Gayl Ness.
(48) Steven Brechin.
(49) Ness and Brchin 1988, 264.
(50) Nato 1995,137.
(51) Wilson 1989,25.
(52) برای خلاصه های مفید این رهیافت نگاه کنید به:
Hall 1991, 277-92, and Scott 1987, 111, 181-82, and 200-203.
برای اثری که بیشتر بر روی سازمانهای تجاری متمرکز شده است نگاه کنید به:
Pfeffer and Salancik 1987.
(53) Washington Times , 10 October 1989,7.
(54) Washington Post, 4 October 1991, p.19.
و مصاحبه شخصی با عضو سابق ستاد سخنرانی ورنر در 14 جولای 1995.
(55) Washington Times , 5 April 1992,15.
(56) Janes Defense Weekly, 11 July 1992, 32.
(57) See Philadelphia Inquirer, 11 September 1993, 3, and Defenes News, 25 October 1993, 4.
(58) Vanforeest 1993, 23-25.
(59) برای جزئیات مفهوم استراتژی جدید که اتکا به سلاحهای هسته ای را کاهش می دهد و اتکای بیشتری به نیروهای چندملیتی دارد نگاه کنید به:
Legge 1997, Eide 1992 , and New Times , 11 March 1993,1.
(60) Worner 1991, 7.
(61) مصاحبه شخصی، بروکسل، 7 جولای 1995.
(62) بحث در مورد مثالی که بین رئالیستها و نهادگرایان جرقه ایجاد کرد. نگاه کنید به:
Mearsheimer 1994/95.
(63) Ness and Brechin 1988, 249-50.
(64) رهیافت اولیه شامل Krasner 1983 و Keohane 1984 است.
برای کاربرد جالب تئوریهای رژیمها دربارة ناتو نگاه کنید به: Duffield 1992.
(65) این تعاریف از این منبع اخذ شده است: Keohane 1989, 383 and 383 n.2, respectively.
در مورد کاربرد این رهیافتها نگاه کنید به: Hellmann and Wolf 1993, 14.
(66) Keohane 1989, 15.
(67) Keohane 1993, 287.
(68) See Stein 1983,133, and Keohane 1988,174.
(69) Lepgold 1995,161-63.
(70) Keohane 1989,101-2. See also Keohane 1982, and Stein 1983.
(71) Bland 1991, 12-13.
(72) Boyer 1993, 115-16.
(73) برای جزئیات نگاه کنید به: Cohen 1982.
(74) برای استدلال مشابه مخصوصاً در مورد ناتو نگاه کنید به: Weber 1992, 675-77.
(75) See Duffield 1992, 834-38 and Eowhey 1993.
(76) Duffield 1992, 836.
(77) Hellmann and Wolf 1993,20.
(78) Knopf 1993.
(79) NATO 1990, 22-24.
(80) ورنر بیان کرده است در: Baltimore Sun, 14 November 1989, 4.
(81) Worner 1992,3-9.
(82) Kriendler 1993.
(83) Allied Command Europe Mobile Force (ACE)
(84) Taft 1991,8.
(85) Superme Allied Command Europe (SACEUR).
(86) مصاحبه شخصی ، منس، بلژیک ، 5 جولای 1995.
(87) Morrow 1993. یک استثناست.
(88) برای رفتار اخیر از ارتباط داخلی سیاست امریکا نسبت به اروپا شامل ناتو نگاه کنید به: Lepgold 1994,and 1995.
(89) Boyer 1993. 115-16.
(90) Kegley and Raymond 1990, 62-73 and 246-75.
(91) Domke, Eichenberg, and Kelleher 1989.
برای بعد تاریخی حمایت عمومی نگاه کنید به:
Flynn and Rattinger 1985, and Eichenberg 1989.
برای مباحث جاری نگاه کنید به: Bruce 1992. ، برای مفهوم آمریکایی نگاه کنید به:
Lepgold 1994, 185-91. And Reily 1995, 88-89.
(92) epgold 1994, 185-91.
(93) برای دو استدلالی که رئالیسم می بایست با تئوریهای نهادگرایی تکمیل شود هنگامی که از اتحادها بحث می شود نگاه کنید به: Duffield 1995, and Wallander and Keohane 1995.
(94) Mearsheimer 1990,52.
(95) این اظهارنظر والتز نقش شده است در: Hellmann and Wolf 1993,17.
برای اظهار نظر جدیدتر نگاه کنید به: Keohane 1993, 286.
(96) در مورد ضعف و نواقص تئوریهای نئورئالیسم و نئولیبرالیسم در مورد ناتو نگاه کنید به:
Hellmann and Wolf 1993.
(97) Duffield 1994/95, 763.
(98) از یک منتقد گمنام به سبب این مثال متشکرم، کسی که پیشنهاد کرد شکنندگی اتحاد بین چین و شوروی که ممکن است ناشی از این واقعیت باشد که آن اتحاد هرگز در زمینه های نهادی توسعه نیافت.
(99) Stuart 1993.
(100) Ibid., 767-72.