فوکویاما: فرار از افغانستان پایان هژمونی امریکاست
🌿 چالش بسیار بزرگتر برای جایگاه جهانی آمریکا، داخلی است: جامعه آمریکا عمیقاً دوقطبی است و تقریباً نمی توان در مورد هیچ چیزی اجماع یافت. این دوقطبی شدن بر سر موضوعات رایج سیاسی مانند مالیات و سقط جنین آغاز شده، اما از آن به بعد به نزاع تلخی بر سر هویت فرهنگی تبدیل شده است. تقاضای به رسمیت شناختن گروه هایی که احساس می کنند توسط نخبگان به حاشیه رفته اند چیزی بود که من 30 سال پیش آن را پاشنه آشیل دموکراسی مدرن می دانستم. به طور معمول، یک تهدید بزرگ خارجی مانند همهگیری جهانی باید فرصتی باشد تا شهروندان حول یک واکنش مشترک گرد هم آیند. اما بحران کووید -19 بیشتر به تشدید شکاف آمریکا دامن زد، زیرا فاصله گذاری اجتماعی ، استفاده از ماسک و در حال حاضر واکسیناسیون نه به عنوان اقدامات بهداشت عمومی بلکه به عنوان نشانگرهای سیاسی تلقی می شوند.
🌿 این تضادهای نزاعآمیز در همه جنبه های زندگی گسترش یافته است، از ورزش گرفته تا مارک های محصولات مصرفی که آمریکاییهای قرمز و آبی خریداری می کنند. هویت مدنی که به آمریکا به عنوان یک دموکراسی چند نژادی در دوران پس از حقوق مدنی افتخار می کرد در سال 1619 با روایت های متخاصم جایگزین شد و در سال 1776 وقتی بود که این کشور یا حامی برده داری است یا مبارز راه آزادی. این درگیری به واقعیت های جداگانه ای میرسد که هر طرف معتقد است درستی طرف خود را به وضوح می بیند، واقعیت هایی که در آنها انتخابات نوامبر 2020 یا یکی از عادلانه ترینها در تاریخ آمریکا بوده یا در غیر این صورت وقوع یک تقلب گسترده منجر به ریاست جمهوری نامشروع شده است.در طول جنگ سرد و در اوایل دهه 2000 ، اجماع قوی نخبگان در آمریکا به نفع حفظ موقعیت رهبری در سیاست جهانی وجود داشت. جنگ های سنگین و به ظاهر بی پایان در افغانستان و عراق بسیاری از آمریکایی ها را نه تنها در مناطق دشوار مانند خاورمیانه، بلکه به طور بین المللی درگیرکرد.
🌿 قطببندی مستقیماً بر سیاست خارجی تأثیر گذاشته است. در سالهای اوباما ، جمهوریخواهان موضع سختی داشتند و دموکرات ها را به دلیل کمکاری "بازنشانی" قدرت روسیه و ادعای ساده لوحانه در مورد رئیس جمهور پوتین مورد انتقاد قرار دادند. رئیس جمهور سابق ترامپ با پذیرش آشکار آقای پوتین بازی را تغییر داد و امروزه تقریبا نیمی از جمهوریخواهان معتقدند که دموکرات ها تهدیدی بزرگتر از روسیه را متوجه شیوه زندگی آمریکایی می کنند. قطب بندی در حال حاضر به نفوذ جهانی آمریکا آسیب رسانده است.
این نفوذ و تأثیرگذاری به آنچه جوزف نای، "قدرت نرم" نامید (یعنی جذابیت نهادها و جامعه آمریکایی برای مردم سراسر جهان)، بستگی داشت. این جذابیت بسیار کاهش یافته است: برای کسی سخت است که بگوید نهادهای دموکراتیک آمریکا در سال های اخیر به خوبی کار کرده اند ، یا اینکه هر کشوری باید از این وضعیت قبیله گرایی حزبی و ناکارآمدی سیاسی آمریکا تقلید کند. ویژگی بارز یک دموکراسی بالغ، توانایی انجام انتقال صلح آمیز قدرت پس از انتخابات است ، آزمونی که کشور در 6 ژانویه به طرز چشمگیری در آن شکست خورد.
بزرگترین شکست سیاسی دولت جو بایدن در هفت ماه ریاست جمهوری ، عدم برنامه ریزی مناسب برای فروپاشی سریع افغانستان بوده است. هرچند که ظاهراً ناخوشایند بود ، اما این وضعیت، حکمت تصمیم اساسی برای خروج از افغانستان را تبیین نمی کند ، که ممکن است در نهایت تصمیم درستی بوده باشد. بایدن گفت که خروج از آن کشور، برای تمرکز بر رویارویی با چالش های بزرگ چون روسیه و چین ضروری است. امیدوارم او در این مورد جدی بوده باشد. باراک اوباما هرگز در محور آسیا موفق نبود زیرا آمریکا همچنان بر جنگهای ضد شورشیها در خاورمیانه تمرکز داشت. دولت کنونی باید منابع و توجه سیاستگذاران را از جاهای دیگر جابجا کند و با متحدان خود همراه شود تا از سبقت رقبای ژئوپلیتیک جلوگیری کند.ایالات متحده به احتمال زیاد وضعیت هژمونیک قبلی خود را بازیابی نمی کند و همچنین نباید آرزوی آن را نیز داشته باشد. آنچه که می تواند امیدوار باشد این است که با کشورهای همفکر ، نظم جهانی دوستدار ارزش های دموکراتیک را حفظ کند. این که آیا می تواند این کار را انجام دهد نه به اقدامات کوتاه در کابل بلکه به بازیابی حس هویت و هدف ملی در خانه بستگی دارد.