نظریههای روابط بینالملل: تاملاتی غیرغربی
در طول سالهای اخیر، مطالعات روابط بینالملل شاهد تلاشهای فکری گسترده
اما پراکندهای درباره وضعیت نظریهپردازی در این رشته بوده است.
نظریهپردازی در روابط بینالملل جایگاه خود را با تعیین مرزها در داخل
علوم اجتماعی، تمایز بین آنچه در داخل دولت اتفاق میافتد و آنچه در خارج
از آن در نظام بینالملل رخ میدهد، تثبیت کرده است. اما به لحاظ قلمرو
مکانی، تقاضاهایی برای توسعه مرزهای این دانش و روشهای دانشپژوهشی در این
حوزه مطرح شدهاند، که نتوانستهاند به جایگاهی قابل توجه دست پیدا کنند.
در راستای تبیین این موضوع و پاسخ به این سوال که چرا دانش روابط بینالملل
غیرغربی در این حوزه غایب است؟ در این مقاله نخست مجموعهای از استدلالها
مبنی بر غیبت نظریههای غیرغربی ارائه شدهاند؛ به گونهای که ویژگیهایی
از جمله متغیرهای فرهنگی، اجتماعی و ساختاری کشورهای غیرغربی که نگاه به
روابط بینالملل را متفاوت میسازند، بررسی میشوند. سپس، با ارائه
خوانشهای غیرغربی از برخی مفاهیم کلیدی از قبیل جنگ و منازعه، دولت،
حاکمیت و ملیگرایی استدلال میشود که جستجوی ابزار مفهومی مناسبتر جهت
فهم امور جهانی، مستلزم مشمولیت خوانشهای دیگر از رویکردهای روابط
بینالملل است. ابزار مفهومی جدیدی که در راستای نیاز به تفکری متمایز
درباره نظریههای روابط بینالملل در بافتهای غیرمرکزی رشد کرده باشد. منبع