دکتر جهانگیر کرمی، دانشکده مطالعات جهان؛ ولی کوزه گر کالجی
چکیده: ایالات متحده آمریکا یکی از پویاترین و تاثیرگذارترین بازیگران منطقه آسیای مرکزی طی دو دهه گذشته به شمار میرود. در واقع الزامات «هژمونی» ایالات متحده آمریکا در جهان پس از جنگ سرد که از لحاظ معنی و مفهوم تفاوتهای بنیادینی با مفاهیمی چون «استعمار» و «امپریالیسم» دارد، موجب شد آمریکا بر پایه سه اصل «اشاعه»، «گسترش» و «مداخلهگرایی» در منطقهای حضور یابد که هزاران کیلومتر دورتر از خاک آمریکا است. در این بین، وجود سه قدرت رقیب آمریکا یعنی جمهوری اسلامی ایران، فدراسیون روسیه و جمهوری خلق چین در مجاورت منطقه آسیای مرکزی و نحوه «تعامل و یا تقابل» این سه قدرت منطقهای و جهانی با اهداف، سیاستها و رویکردهای مختلف ایالات متحده آمریکا، بخش مهمی از روند «بازی بزرگ جدید» را شکل بخشیده است. شرایط پیش گفته، این پرسش را به وجود میآورد که ایران، روسیه و چین برای مقابله و یا کاهش تاثیرگذاری اهداف و برنامههای آمریکا در سطح منطقه آسیای مرکزی از چه رویکردهایی بهره جستهاند؟ آیا این رویکردها و به عبارتی واکنشها، یکسان بوده و یا وضعیتهای متفاوتی را تجربه نموده است؟ به منظور پاسخ به پرسشهای یاد شده، این فرضیه مطرح میشود که «الگوهای رفتاری سه کشور ایران، روسیه و چین در قبال سیاست خارجی آمریکا در منطقه آسیای مرکزی، مطابق با مزیتهای نسبی این سه بازیگر در حوزههای جغرافیایی- ژئوپولیتیکی، سیاسی، دفاعی- امنیتی و فرهنگی- تمدنی منطقه آسیای مرکزی و نیز ماهیت روابط دو جانبه با ایالات متحده امریکا، روند یکسانی را تجربه نکرده و متفاوت بوده است». مقاله پیشرو با کاربست نظریه هژمونی (برتریخواهی) و با بهرهگیری از مفاهیمی چون «ضد هژمونی»، «موازنه نرم» و «موازنه سخت»، در صدد آزمون این فرضیه و دستیابی به پاسخی منطقی، جامع و قانع کننده به پرسشهای مقاله برآمده است. متن کامل مقاله