متحدان آمریکا باید هستهای شوند
نویسندگان: Moritz S. Graefrath — Mark A. Raymond
منبع: Foreign Affairs
عنوان انگلیسی:
America’s Allies Should Go Nuclear
کمتر سناریویی کارشناسان و سیاستگذاران را به اندازهٔ چشمانداز گسترش سلاحهای هستهای وحشتزده میکند. تمایل روسیه به تهدید بهکارگیری سلاحهای هستهای تاکتیکی در جنگش علیه اوکراین، علاقهٔ مبهمِ رئیسجمهور ایالات متحده، دونالد ترامپ، به آزمایشهای هستهای، و انقضای قریبالوقوع معاهدهٔ نیو اِستارتِ دو هزار و ده (که اندازهٔ زرادخانههای هستهای روسیه و ایالات متحده را محدود میکرد) یادآورِ پتانسیل ویرانگر پایدارِ سلاحهای هستهای بوده و ترس از بهکارگیری آنها را دوباره زنده کرده است. رهبران آمریکایی بر این باورند که گسترش سلاحهای هستهای بهشدت به منافع راهبردی ایالات متحده آسیب خواهد زد و نظم جهانیِ که همین حالا هم شکننده است را بیش از پیش بیثبات خواهد کرد. در ماههای اخیر، آنها بر تعهد خود به جلوگیری از تکثیر هستهای تأکید کردهاند و حملات ماه ژوئن به سایتهای هستهای ایران نشان داد که واشینگتن برای ممانعت از دستیابی کشورهای بیشتر به بمب حاضر است از زور استفاده کند.
برای دههها، ایالات متحده در یک نظام هستهای سرمایهگذاری کرد که بر عدمتکثیر مبتنی بود، حتی زمانی که توافقهای خلعسلاح دوران جنگ سرد مانند پیمان ضد موشکهای بالستیک منقضی شدند. مخالفت با تکثیر در میان دولتهای نامطمئن و رقبای بالقوه قابل درک است، اما مخالفتِ مطلق با گسترش هستهای مزایای قابل توجهی را که سلاحها میتوانند به همراه داشته باشند پنهان میکند. ایالات متحده بهتر است پایبندی شدید خود به سیاست عدمتکثیر را بازبینی کند و از گسترش محدود هستهای در میان شمار اندکی از متحدان — بهطور مشخص کانادا، آلمان و ژاپن — حمایت کند. برای واشینگتن، تکثیر انتخابی به این شرکا اجازه میدهد نقشهای بزرگتری در دفاع منطقهای برعهده بگیرند و وابستگی نظامی خود را به ایالات متحده کاهش دهند. برای این متحدان نیز، داشتن سلاحهای هستهای قابلاطمینانترین حفاظت در برابر تهدیدات رقبای منطقهای مانند چین و روسیه و همچنین در برابر آمریکاِ کمتعهدتر به پیمانهای سنتی است.
شکاکان و بدبینان هستهای ممکن است از ایدهٔ جهانی با شمار بیشتری قدرتهای هستهای بهراسند، اما چنین نگرانیهایی وقتی تکثیر بهصورت انتخابی دنبال شود کمتر قابل توجیه است. کانادا، آلمان و ژاپن سابقهٔ تصمیمگیری منطقی و ثبات داخلی دارند که وقوع حوادث هستهای و هر گونه دور تسلسلِ تشدید کنترلنشده را نامحتمل میسازد. و اگر مدیریت دقیق صورت گیرد، دلایل کافی وجود دارد که گسترش هستهای در این کشورها به تلاشهای گستردهٔ دیگر کشورها برای ساخت بمب منجر نخواهد شد.
بهجای آنکه دورهٔ جدید و هراسآوری از بیثباتی جهانی را باز کند، تکثیر انتخابی میتواند به حفظ نظم پس از جنگ جهانی دوم کمک کند. اگر کانادا، آلمان و ژاپن سلاحهای هستهای را بهدست آورند، بازتوزیع تواناییهای نظامی به نفع ائتلافی از کشورها خواهد بود که به نظام مبتنی بر قواعد پایبندند و از فرسایش هنجارهای کلیدی آن، بهویژه تمامیت ارضی، جلوگیری میکنند. تکثیر انتخابی در نتیجه میتواند نظم پس از سالِ نوزدهچهل و پنج را که برای ایالات متحده و متحدانش سودمند بوده احیا کند.
یک بازی برد-برد
مقامات ارشد آمریکایی بارها بر نیاز به انتقال بار دفاع قارهای به متحدان اروپایی و کاهش وابستگی نظامی آنها به ایالات متحده تأکید کردهاند. در مواجهه با چالش ژئوپلیتیک چینِ در حال رشد در شرق آسیا و تحت فشار برای تخصیص منابع به مسائل داخلی، واشینگتن پایانِ رایگانسواری اروپا را بهعنوان یک اولویت راهبردی تعیین کرده است. آنچه امروز مانع از توانایی اروپا برای تأمین امنیتِ خود و در نتیجه مانعِ بازپسگیری قابلتوجهِ آمریکاست، فقدان نیروهای هستهای آلمان است. در طول جنگ سرد، رهبران آمریکایی امیدوار بودند نیروهای آمریکایی را از اروپا خارج کنند اما به این نتیجه رسیدند که مگر آلمان دارای بازدارندگی هستهای شود، قاره قادر به تضمین امنیت خود نخواهد بود. همانطور که مورخ مارک تراختنبرگ اشاره کرده است، ایالات متحده درست ارزیابی کرده بود که نیروهای هستهای بریتانیا و فرانسه «نمیتوانستند درجهٔ لازم اطمینانبخشی را فراهم کنند» که اروپا قادر است شوروی و زرادخانهٔ عظیم هستهایاش را بازدار کند. امروز همان مانع باقی است. تشویق آلمان به توسعهٔ سلاحهای هستهایِ مستقل سرانجام نوعی اروپأ خودکفا ایجاد خواهد کرد که خروجِ آمریکا را ممکن میسازد.
رهبران آلمان و افکار عمومی این کشور میدانند که وابستگی نظامی به ایالات متحده، کشورشان را در برابر دمدمیمزاجی واشینگتن آسیبپذیر میسازد. اندکی پس از انتخابش در فوریهٔ دو هزار و بیست و پنج، صدر اعظم فریدریش مرز اعلام کرد که وقتِ «دستیابی به استقلال» از ایالات متحده فرارسیده و از آن زمان از هواداران گسترش گستردهٔ تسلیحات شده است. اما تقویت سریع توانمندیهای متعارف زمانبر خواهد بود و برلین هنوز چشمانداز روشنی برای چگونگی دستیابی به هدف بلندپروازانهٔ هزینهٔ دفاعی معادلِ پنج درصد از تولید ناخالص داخلی که مرز و دیگر رهبران اروپایی در یک نشست ناتو در خرداد توافق کردند، ندارد. تعهدات جاری آلمان برای ارسال تجهیزات نظامی به اوکراین و بیمایگیِ عمومی برای خدمت نظامی، سرعتِ رشدِ ظرفیتِ متعارف را دشوار میسازد. توسعهٔ نیروی هستهایِ مستقل، آلمان را از امکانِ خروج ناگهانیِ آمریکا از اروپا مصون میدارد و در عین حال راهی واقعبینانه و معنیدار برای تحققِ تعهد پنجدرصدی ارائه میکند.
گسترشِ هستهایِ ژاپن بهطرز چشمگیری هدف اصلی ایالات متحده در شرق آسیا — یعنی مهارِ چین — را پیش خواهد برد. از منظر واشینگتن، تهدید اصلیِ پکن آن است که ممکن است بر منطقه تسلط یابد و پتانسیل نظامیای ایجاد کند که بتواند بهطور جدی امنیت و منافع ایالات متحده را به خطر اندازد؛ مثلاً با اخلال در زنجیرههای تأمین نیمههادی یا ایجاد پایگاههای راهبردی در فراتر از قلمروِ خود در شرق آسیا و حتی فراتر. چنین هژمونیِ منطقهایِ چین، برای ایالات متحده چالشِ بزرگی خواهد بود.
ژاپن از مزیت دفاعیِ مجزاشدن بهعنوان یک مجمعالجزایر برخوردار است و اگر این مزیت با ظرفیتهای هستهایِ مستقل ترکیب شود، امنیت ژاپن را در برابر تهدیدات خارجی بهطورِ مؤثری تضمین خواهد کرد — و مانعِ تسلطِ چین بر آن کشور میشود. افزون بر دفاع بهتر از خود، ژاپنِ هستهای یک شکلِ قابلاعتمادتر و فوریتر از بازدارندگیِ توسعهیافتهٔ منطقهای فراهم میآورد تا آنچه ایالات متحده ارائه میدهد. چین ممکن است در تردید نسبت به آمادگی واشینگتن برای پذیرش خطر جنگ هستهای بر سر تحولاتِ شرق آسیا باشد، اما نزدیکی ژاپن و ذینفع بودنِ مستقیمِ آن در ثبات منطقه، تعهداتِ ژاپن را بسیار قابلباورتر میسازد.
بیشتر سلاحهای هستهای ممکن است واقعاً بهتر باشند.
یک ژاپنِ دارای توانِ هستهای همچنین لایهٔ اضافیای در سناریوهای تشدید بحران وارد خواهد کرد، و امکان پاسخِ مؤثر به تجاوزِ چین را بدون دخالت مستقیمِ ایالات متحده فراهم میکند. هنگامِ طرحِ حمله به ژاپن، چین باید هزینهٔ سنگینِ انتقامِ هستهایِ ژاپن را مستقل از هر گونه پشتیبانیِ اضافیِ آمریکایی در نظر بگیرد. داشتنِ سلاحهای هستهای همچنین ژاپن و شاید گسترهٔ وسیعتری از شرق آسیا را در برابر تغییر ناگهانیِ تعهدِ امنیتیِ واشینگتنِ نسبتاً کمبهره آماده میسازد. استراتژیِ دفاعِ ملیِ تازهٔ دولتِ ترامپ اولویت را به دفاع از سرزمینِ ایالات متحده و نیمکرهٔ غربی نسبت به تهدیداتِ ناشی از چین و روسیه میدهد و این نشانگرِ تغییرِ بالقوهٔ ژرفِ محورِ سیاست است.
در آمریکای شمالی، گسترش هستهایِ کانادا امنیتِ داخلی ایالات متحده را تقویت خواهد کرد. با توجه به یکپارچگی نیروهای کانادایی و آمریکایی در چارچوب ناتو و سیستمِ دوجانبهٔ دفاع هوایی نوراد، دو کشور عملاً در هر سناریوی دفاع قارهای با هم خواهند جنگید. اگرچه کانادا تهدیداتِ فوریای بهسانِ تهدیدِ تهاجمیِ مستقیمِ از سوی روسیه یا چین نسبت به تمامیت ارضیاش ندارد، روابطِ آن با هر دو کشور طیِ دههٔ گذشته بهشدت تیره شده است. یک بازدارندگیِ هستهایِ کانادایی احتمالِ آن را که ایالات متحده برای دفاع از همسایهٔ قارهایاش فراخوانده شود کاهش میدهد، بهطورِ مؤثر تواناییهایِ آمریکایی را آزاد میکند و یک مسیر بالقوهٔ نفوذِ ژئوپلیتیک را از میان برمیدارد. حمایتِ آمریکایی از یک بازدارندگیِ هستهایِ کانادا همچنین اطمینانِ حیاتیای دربارهٔ تعهدِ واشینگتن به دفاع قارهای فراهم میآورد در زمانی که رابطهٔ دوجانبهٔ همسایگان تحت فشار است.
برای کانادا نیز، داشتنِ سلاحهای هستهای به ایالات متحده نشان خواهد داد که کانادا نیز مسئولیتِ مشترکِ دفاع قارهای را میپذیرد و اینکه اوتاوا میتواند بدون پشتیبانیِ آمریکایی نیز مهاجمانِ بالقوه را بازدارد. بهعلاوه، چالشِ دستیابی به هدفِ پنجدرصدیِ هزینههای دفاعیِ ناتو احتمالاً برای کانادا نسبت به آلمان دشوارتر است. یک بازدارندگیِ هستهایِ نسبتاً کوچک، راهحلی فراهم میکند که هم مشکلِ هزینه را کاهش میدهد و هم یک دارایی راهبردیِ معنادار در زرادخانهٔ کانادا ایجاد میکند.
هر سه کشورِ متحد از ظرفیت علمی و صنعتی لازم برای توسعهٔ موفقیتآمیزِ سلاحهای هستهای بهصورت مستقل برخوردارند. برای مثال، نقشِ کانادا بهعنوان تأمینکنندهٔ عمدهٔ مواد شکافتپذیر میتواند پایهٔ یک تلاشِ مشترک برای ساختِ این توانمندیها باشد. آنچه سه متحد نیاز خواهند داشت — و آنچه ایالات متحده میتواند و باید فراهم کند — حمایتِ عمومی و پوششِ دیپلماتیک برای گذارِ آنها به وضعیتِ دولتی هستهای، بههمراه راهنماییهای فنی و دکترینال برای تضمینِ فرماندهی و کنترلِ قوی است.
ترمیمِ هستهای
سنتاً، تکثیرِ هستهای بهعنوان خطری برای ثباتِ نظم بینالملل فهمیده شده است. هرچه دولتها توانمندیهای هستهای کسب کنند، توازنهای منطقهای و جهانی تحول مییابند و ترتیباتِ امنیتی موجود زیر سؤال میروند. از منظر کلاسیک، دولتی که بازدارندگیِ هستهای دارد میتواند رفتارِ تهاجمیتری در پیش گیرد چون اکنون از تلاشها برای مهار آن مصون است. این دیدگاهِ مرسوم نادرست است — یا دستکم بیشازحد سادهانگارانه — چون فرض میکند همهٔ تکثیرکنندگان به یک شکل رفتار خواهند کرد. وقتی دولتهایی که به دفاع از قواعد و هنجارهای بینالمللی متعهدند توان هستهای بهدست میآورند، در واقع تکثیر میتواند ثبات و قدرتِ نظم جهانی را افزایش دهد.
کانادا، آلمان و ژاپن از جملهٔ کشورهایی هستند که به نظام بینالمللی مبتنی بر قواعد متعهدند. همهٔ این سه کشور هویت و سیاست خارجی خود را بهطورِ قابلتوجهی در قالبِ «شهروند خوب بینالمللی» قاببندی میکنند. تکثیرِ هستهایِ انتخابی در این کشورها توازنهای نظامی را بازتوزیع میکند و ائتلافی متحد از قدرتهای هستهای را میسازد که هدفش جلوگیری از اقداماتِ تجدیدنظرطلبانه است. چنین ائتلافی میتواند از فرسایشِ هنجارها، نهادها و قواعدِ پس ازِ نِوزدهچهل و پنج، از جملهِ هنجارِ مقابله با فتوحاتِ ارضی، جلوگیری کند. افزون بر منابعِ مادیِ ثبات، تکثیرِ انتخابی منابعِ هنجاریِ ثبات را نیز تقویت خواهد کرد که برای نظمِ بینالمللی حیاتیاند.
در نتیجه، تکثیرِ هستهایِ گزینشی باید بهعنوان سرمایهگذاری در احیای آن نظم فهمیده و چارچوببندی شود. اصولاً، کانادا، آلمان و ژاپن بهجای پر کردنِ خلأهای امنیتی که روسیه را به محاسباتِ تجدیدنظرطلبانهتر سوق داده و ممکن است چین را به انجامِ محاسباتِ مشابه وادارد، به پر شدنِ این خلأها کمک خواهند کرد.
نترسید
بسیاری از نگرانیهای رایجِ مخالفانِ تکثیرِ هستهای در موردِ تکثیر انتخابیِ متحدانِ آمریکا چندان کاربرد ندارند. بهعنوان نمونه، دلیلی وجود ندارد که سلاحهای هستهایِ کانادا، آلمان یا ژاپن بهدستِ دولتهای یاغی یا سازمانهای تروریستی بیفتد؛ هر سه کشور نمونهٔ مسئولیت، ظرفیتِ دولتی و ثباتِ داخلیاند. همچنین ضرورتی ندارد نگران عقلانیتِ رهبرانِ این کشورها بود. اگر رهبرِ کرهٔ شمالی، کیم جونگ اون، قادر به ادارهٔ محتاطانهٔ زرادخانهٔ هستهایِ خود است، منطقی است که رهبرانِ اوتاوا، برلین و توکیو نیز با خرد و احتیاط رفتار کنند.
یک نگرانیِ دیگر این است که اگر چند کشور به دنبالِ توان هستهای بروند، سیلِ دیگر کشورها برای ساختِ بمب آغاز شود. این استدلال چندان متقاعدکننده نیست. تکثیرِ متقابل معمولاً نتیجهٔ رقابتهای پیشین و شرایطِ جغرافیایی است، همانطور که نمونهٔ پاکستان نشان میدهد که در پاسخ به تکثیرِ هند بمب ساخت. تکثیرِ کانادا بهندرت انگیزهٔ مثلاً مکزیک را برای دنبال کردنِ بمب فراهم میآورد. کشورهای اروپاییای که بیشترین انگیزه را برای مقابله با تکثیرِ آلمان خواهند داشت — بریتانیا و فرانسه — از قبل نیروهایِ هستهای خود را دارند. دیگرِ رقبای بالقوه، مانند لهستان، ممکن است با توافقنامههای اشتراکِ هستهایِ چند- یا دوجانبه قانع شوند که از برنامهٔ مستقل صرفنظر کنند. در شرق آسیا، دستیابیِ ژاپن به بمب ممکن است سئول را به دنبال کردنِ جاهطلبیهای هستهای طولانیمدت خود ترغیب کند، اما ادغامِ سئول در معماریِ امنیتیِ آمریکایی انگیزهٔ آن را کاهش میدهد. موقعیتِ جغرافیاییِ ژاپن و این حقیقت که درگیرِ یک مناقشهٔ منجمد نیست (برخلاف کرهٔ جنوبی که با کرهٔ شمالی در وضعیتِ مناقشهٔ منجمد قرار دارد) ژاپن را نامزدِ جذابتری برای تکثیرِ انتخابی میکند تا سئول. البته اگر سئول تصمیم بگیرد پیش برود و بمب بسازد، آن هم حافظی امن و قابلاعتماد برای تسلیحات هستهای خواهد بود. اگرچه تایوان بهصورت نظری ممکن است بخواهد چنین کند، اما موقعیتِ ژئوپلیتیکِ حساسِ آن نسبت به چین هیچ مسیر قابلعملی برای انجامِ آن فراهم نمیسازد.
خطرِ حوادثِ مرتبط با سلاحهای هستهای همچنان نگرانیِ معقولی است. هرچند گسترشِ سلاحها بهطورِ فنی احتمالِ وقوعِ جنگِ هستهایِ غیرعمدی را افزایش میدهد، اما این ریسک آنچنان کوچک است که دستیابی به منافعِ عینیِ بیشتر در ثبات و امنیتِ بینالمللی را غالباً پوشش میدهد. حتی در اوجِ جنگ سرد — زمانِ پرتنشِ رقابتهای راهبردی — دو ابرقدرت از وقوعِ تبادلِ هستهایِ مستقیم اجتناب کردند. یکی از فضیلتهای تکثیرِ انتخابی این است که کانادا، آلمان و ژاپن در میانِ بهترینها برای کاهشِ ریسکهای اضافی قرار دارند. همهٔ آنها دارای نیروهای نظامیِ حرفهایِ بالا، کنترلِ مدنیِ قوی بر نیروهای مسلح و وزارتخارجههایی هستند که در حلوفصل صلحآمیز منازعات مهارت دارند.
اعتراضاتِ دیگر قابلِ ردّ است. مثلاً برخی از کارشناسانِ آمریکایی با این استدلال مخالفِ تکثیرِ متحدانِ آمریکا هستند که این کار نفوذِ واشینگتن را، بهویژه بر آلمان و ژاپن، تضعیف میکند. این ادعا ابزارهای راهبردی را با اهداف خلط میکند. هدفِ بنیادین واشینگتن در اروپا و شرق آسیا جلوگیری از تسلطِ یک دولتِ واحد بر هر یک از این مناطق است. هرچند تأثیرِ آمریکا بر متحدان راهِ غیرمستقیم و نااطمینانی برای جلوگیری از ظهورِ هژمونِ منطقهای فراهم میآورد، سلاحهای هستهای در آلمان و ژاپن تقریباً این نتیجه را تضمین خواهند کرد. به بیان دیگر، تکثیرِ انتخابی اندکی از نفوذِ آمریکا را فدا میکند، اما در ازای دستیابی به همان هدفی است که آن نفوذ برای دستیابیاش بهکار گرفته میشد.
موانعِ قابلِ فهم — و شاید دشوارترینِ آنها — مخالفتِ عمومی است. تجربهٔ ژاپن از بمبارانِ هستهایِ هیروشیما و ناکازاکی هنوز در حافظهٔ جمعیِ آن کشور محوری است. پساطرحِ صلحطلبانهٔ پس از دو هزار و چهلوپنج و تردیدِ عمومی نسبت به انرژیِ هستهای، بسیاری از آلمانیها را نسبت به داشتنِ بازدارندگیِ مستقل مردد کرده است. و کانادا هم مدتها حتی میزبانِ تسلیحاتِ هستهای در قلمروِ خود را رد کرده است، چه رسد به داشتنِ آنها. غلبه بر این تردیدها دشوار خواهد بود و دولتها باید شهروندانِ بدگمانِ خود را قانع کنند که بهدستآوردنِ سلاحهای هستهای نهفقط آنها را ایمنتر میکند، بلکه سلامتِ کلیِ نظمِ مبتنی بر قواعد را نیز تقویت خواهد نمود.
بااحتیاط جلو روید
اجرایِ تکثیرِ انتخابی آسان نخواهد بود و بدون ریسک هم نیست. یک ملاحظهٔ عملیِ فوری این است که کانادا، آلمان و ژاپن هر یک باید از معاهدهٔ منعِ تکثیرِ سلاحهای هستهای خارج شوند؛ معاهدهای که در آنها متعهد شدهاند بمب نسازند. تعهد به فرایندِ قانونیِ صحیحِ خروج از معاهده تحتِ حقوقِ بینالملل، نیتِ آنها را برای تثبیتِ نظمِ بینالمللی و تقویتِ امنیتِ بینالملل بهجای تضعیفِ آن نشان خواهد داد. تا آنجا که ممکن است، خروجها از معاهده باید بهصورتِ محتاطانه و با اطلاعِ متحدانِ کلیدی پیشبرده شود تا ایجادِ هراسِ بیشتر به حداقل برسد. اگرچه غیرواقعی است انتظار داشته باشیم همهٔ کشورهای دیگر چنین خروجهایی را بپذیرند، پیشرفتنِ تکثیرِ هستهای بهصورتی مسئولانه و شفاف نیتِ خوبِ هر کشور را نشان خواهد داد. در اینجا حمایتِ دیپلماتیکِ آمریکاست که میتواند ارزشِ زیادی داشته باشد — هماهنگی با فرانسه و بریتانیا تا اطمینان حاصل شود که دولتهای تازههستهای هدفِ اقداماتِ اجراییِ شورای امنیت سازمان ملل قرار نگیرند.
برای ارائهٔ هرچه بیشترِ تضمین به کشورهای دلسرد، سه کشورِ تکثیرکننده باید در نظر داشته باشند که سیاستِ «عدماستفادهٔ اول» را اتخاذ کنند، حداقل در حالی که هنوز زیر چتر هستهایِ آمریکایی قرار دارند. در دورهٔ جنگ سرد، ناتو با تعهد به چنین سیاستی موافقتنکرد، اما کانادا، آلمان و ژاپن اکنون چالشهای امنیتیِ کمترِ شدیدی را با خود دارند و بنابراین میتوانند برای نشاندادنِ تعهدِ خود به حفظ وضعِ موجود این گام را بردارند.
تکثیرِ هستهایِ انتخابی نیاز به مدیریتِ دقیق دارد تا پتانسیلِ آن تحقق یابد، اما زمینهٔ خوشبینیِ حقیقی فراهم میآورد. همچنان که این موضوع بحثبرانگیز است، اما اینکه چه کشورهایی بمب را بهدست میآورند اهمیتِ زیادی دارد. اگر تکثیرکنندگان متحد، دارای حکومتهای باثبات و اعضای مسؤول جامعهٔ بینالمللی باشند، آنگاه داشتنِ سلاحهای هستهایِ بیشتر ممکن است واقعاً بهتر باشد.
ترجمه و تنظیم: اسفندیار خدایی