مطالعات آمریکا - اسفندیار خدایی

مطالعات راهبردی آمریکا

مطالعات آمریکا - اسفندیار خدایی

مطالعات راهبردی آمریکا

مطالعات آمریکا - اسفندیار خدایی

آخرین نظرات

  • ۷ شهریور ۰۲، ۱۶:۵۹ - ممد
    ممنون

پیوندها

✍️ شین سیچائو Xin Sichao
تحلیل‌گر برجسته‌ی سیاسی چین
US-China Perception Monitor
🔹 منبع اصلی به زبان چینی: Ziye Guancha / US-China Perception Monitor
🔹 ترجمه: اسفندیار خدایی
🔹 عنوان انگلیسی:
A War China Didn’t Fight but Still Lost: Beijing’s Strategic Setback after Ukraine

🌿 در دوم سپتامبر، شی جین‌پینگ رئیس‌جمهور چین در تالار بزرگ خلق پکن با ولادیمیر پوتین رئیس‌جمهور روسیه دیدار کرد.
جنگ روسیه و اوکراین بی‌تردید بزرگ‌ترین رویداد تاریخی قرن بیست‌ویکم است؛ جنگی که نقشه‌ی سیاسی جهان را دگرگون کرد و نظم بین‌المللی را بازسازی نمود، به‌گونه‌ای که جهان بار دیگر وارد دوران رویارویی شرق و غرب، مشابه دوران جنگ سرد، شده است.

🌿 چین که بزرگ‌ترین بهره‌بردار دوران پس از جنگ سرد بود—دورانی که با فروپاشی اتحاد شوروی، تنش‌زدایی میان چین و غرب و گسترش جهانی‌شدن همراه بود—اکنون در نتیجه‌ی این جنگ، دوباره در موضع تقابل با غرب قرار گرفته است. از این منظر، چین یکی از بازندگان اصلی جنگ روسیه و اوکراین به‌شمار می‌آید.

🌿 چین با بهره‌گیری از پایان جنگ سرد و فرصت‌های ناشی از جهانی‌شدن، روابط خود را با کشورهای پیشرفته غربی بهبود داد و با استفاده‌ی کامل از منابع جهانی، به رشد سریع اقتصادی دست یافت. تنها در یک دهه، به «کارخانه‌ی جهان» بدل شد و حرکت آن به‌سوی «احیای ملی» شتابی بی‌سابقه گرفت. چین در آستانه‌ی عبور از دام درآمد متوسط و پیوستن به صف کشورهای توسعه‌یافته بود.
اما با آغاز جنگ اوکراین، چین به‌واسطه‌ی نزدیکی با روسیه، ناخواسته در تقابل با غرب قرار گرفت. همکاری آن با کشورهای توسعه‌یافته مختل شد و حرکتش به‌سوی مرکز صحنه‌ی جهانی متوقف گردید. رشد اقتصادی کند شد، فاصله‌ی تولید ناخالص داخلی آن با ایالات متحده افزایش یافت، و رؤیای احیای ملی روزبه‌روز دورتر شد.

🌿 سه سال از آغاز جنگ (بیست‌وچهار فوریه‌ی دو‌هزار‌و‌بیست‌و‌دو) گذشته است، اما برخلاف انتظار ولادیمیر پوتین از یک پیروزی سریع، جنگ به نبردی فرسایشی و طولانی تبدیل شده است. روسیه در باتلاقی گرفتار آمده و توان ملی آن به‌صورت سیستماتیک تحلیل می‌رود. تحت فشار تحریم‌ها و محاصره‌ی اروپا و آمریکا، روسیه به انزوای کامل بین‌المللی کشیده شده و حتی خطر فروپاشی آن نیز دور از ذهن نیست.
ترکیب تحریم‌های اقتصادی غرب و کمک‌های نظامی به اوکراین، توان نظامی روسیه را به‌شدت کاهش داده است. میدان نبرد اوکراین منابع این کشور را می‌بلعد و صنایع دفاعی آن، در اثر تحریم‌ها، تقریباً فلج شده‌اند. تولید مهمات حتی در ابتدایی‌ترین سطوح نیز به قطعات وارداتی از چین و ایران وابسته است و بازدهی بسیار پایینی دارد.

🌿 تا سال دو‌هزار‌و‌بیست‌و‌پنج، زیان اقتصادی روسیه از مرز یک تریلیون دلار گذشته و تلفات نظامی آن به حدود یک میلیون نفر رسیده است. ارتش روسیه و تجهیزات پیشرفته‌اش آسیب‌های سنگینی دیده‌اند، ضعف در فرماندهی، تدارکات و جنگ اطلاعاتی آشکار شده و افسانه‌ی «دومین قدرت نظامی جهان» در دشت‌های شرق اروپا فروپاشیده است.
در مقابل، ایالات متحده بی‌تردید بزرگ‌ترین برنده‌ی این جنگ است. بدون اعزام حتی یک سرباز، توانسته از طریق اوکراین، روسیه را تضعیف کند، نظم امنیتی اروپا را بازسازی نماید و کشورهای اروپایی را به افزایش بودجه‌ی دفاعی و تجدید تسلیحات وادارد—در نتیجه، بار نظامی آمریکا کاهش یافته است.
در عین حال، از محل فروش انرژی و تسلیحات به اروپا سود کلانی به‌دست آورده است. صادرات انرژی آمریکا به اروپا در سال‌های دو‌هزار‌و‌بیست‌و‌دو و دو‌هزار‌و‌بیست‌و‌سه چند برابر شد و قیمت‌ها بسیار بالاتر از گاز روسیه رفت. شرکت‌های انرژی آمریکایی سودهای تاریخی بردند و غول‌های نظامی مانند لاکهید مارتین و ریتئون با افزایش چشمگیر سفارش‌ها و قیمت سهام روبه‌رو شدند؛ جنگ، به موتور پر‌سود سرمایه‌داری نظامی آمریکا بدل شد.

🌿 در میدان اوکراین، ایالات متحده با کمترین هزینه، روسیه را در مقیاس جهانی مهار کرده و هم‌زمان منابع استراتژیک خود را برای تمرکز بر آسیا-اقیانوسیه آزاد ساخته است. حتی بازگشت دونالد ترامپ به کاخ سفید در سال دو‌هزار‌و‌بیست‌و‌چهار نیز سیاست واشنگتن را دگرگون نکرد؛ با وجود شعارهای مذاکره و فشار تعرفه‌ای بر متحدان، کمک‌های نظامی ادامه یافته است. این نشان می‌دهد که تضعیف روسیه و حفظ نظم تک‌قطبی تحت رهبری آمریکا، به اجماعی دو‌حزبی در واشنگتن تبدیل شده است.
در اروپا نیز، هرچند کشورها هزینه‌های اقتصادی و امنیتی سنگینی پرداختند، جنگ باعث بیداری سیاسی و احیای نظامی قاره شد. اروپا وابستگی خود به انرژی روسیه را پایان داد و برخلاف پیش‌بینی مسکو، از بحران انرژی فرو نپاشید، بلکه با شتاب به‌سوی انرژی متنوع و پایدار حرکت کرد. «سلاح انرژی» روسیه کاملاً خنثی شد و اهرم ژئوپلیتیکی چند‌ ده‌ساله‌ی مسکو بر اروپا فرو ریخت.
ناتو که رئیس‌جمهور فرانسه امانوئل مکرون زمانی آن را «مغز مرده» خوانده بود، اکنون حیاتی تازه یافته است. فنلاند و سوئد بی‌طرفی دیرینه‌ی خود را کنار گذاشته و به ناتو پیوستند، فشار راهبردی بر مرزهای شمال‌غربی روسیه افزایش یافته، و بودجه‌های دفاعی اروپا، به‌ویژه در آلمان، لهستان و کشورهای بالتیک، جهش چشمگیری داشته است.
بحرانی که پوتین آغاز کرد، ناخواسته موجب تقویت نظامی اروپا و شکل‌گیری بلوک دفاعی‌ای شده که روسیه یارای مقابله با آن را ندارد.

در این میان، چین به‌دلیل رابطه‌ی ویژه‌اش با روسیه، در موقعیتی منفعل قرار گرفته است. هرچند مستقیماً در جنگ حضور ندارد، اما در ابعاد اقتصادی، دیپلماتیک و امنیتی زیان‌های غیرمستقیم سنگینی متحمل شده است. این جنگ، چین را ناخواسته وارد رویارویی با غرب کرده است.
از نظر اقتصادی، اختلال در صادرات غلات دریای سیاه قیمت جهانی مواد غذایی را بالا برد و به‌عنوان واردکننده‌ی بزرگ، هزینه‌ی واردات چین به‌طور چشمگیری افزایش یافت. نوسان شدید قیمت نفت خام نیز، در کنار بی‌ثباتی خاورمیانه، حاشیه‌ی سود تولیدکنندگان چینی را کاهش داد. تحریم‌های روسیه تجارت عادی چین با این کشور را پرریسک کرد، پرداخت‌های مرزی پیچیده‌تر شد و پروژه‌های سرمایه‌گذاری متعددی متوقف گردید.

در همین حال، روابط تجاری چین با اوکراین تقریباً فروپاشید. همکاری‌های پیش از جنگ در زمینه‌های کشاورزی، زیرساخت و فناوری متوقف شد. اروپا نیز با طرح «امنیت اقتصادی» به‌عنوان راهبرد ملی، عمداً وابستگی خود به چین را کاهش داد. این وضعیت دو‌وجهی، هزینه‌های پنهان اقتصادی بر پکن تحمیل کرده است.

پیامدهای راهبردی حتی عمیق‌ترند. غرب اکنون چین را در «اردوگاه حامی روسیه» قرار داده و فرایند جداسازی فناوری را تسریع کرده است. محدودیت‌ها بر نیمه‌هادی‌ها، هوش مصنوعی و رایانش کوانتومی شدت گرفته و توقیف سیصد میلیارد دلار ذخایر خارجی روسیه به چین هشدار داده است که دارایی‌های مالی خارجی خود نیز در خطر واقعی‌اند.

در نتیجه‌ی جنگ، ایالات متحده شبکه‌ی امنیتی خود در آسیا-اقیانوسیه را تقویت کرده و محیط امنیتی چین را وخیم‌تر ساخته است. فیلیپین با شعار «جلوگیری از سرریز جنگ» پایگاه‌های بیشتری در اختیار آمریکا قرار داده، بودجه‌ی دفاعی ژاپن در سال دو‌هزار‌و‌بیست‌و‌پنج به پنجاه‌و‌پنج میلیارد و نهصد میلیون دلار رسیده و تایوان در دو سال گذشته چهارده قرارداد تسلیحاتی امضا کرده است.

رقابت تسلیحاتی در آسیا شدت گرفته و موضع واشنگتن در قبال تایوان تهاجمی‌تر شده است. در عرصه‌ی دیپلماتیک نیز، بی‌طرفی چین در رأی‌گیری‌های سازمان ملل، در غرب به‌منزله‌ی حمایت ضمنی از مسکو تعبیر می‌شود و حتی ولودیمیر زلنسکی، رئیس‌جمهور اوکراین، چین را «عضو اتحاد جنایتکارانه‌ی روسیه» خوانده است.
ابتکار «کمربند و جاده» نیز با تردید شرکای بین‌المللی مواجه شده است. رأی‌های چین در سازمان ملل باعث شده برخی کشورها از نزدیکی بیش از حد به پکن هراس داشته باشند تا هدف تحریم‌های غرب قرار نگیرند.
جنگ اوکراین نظم اقتصادی جهانی مبتنی بر کارایی را نابود کرده و نظمی تازه بر پایه‌ی امنیت، منطقه‌گرایی و رقابت بلوکی جایگزین آن شده است—و این، بیش از همه به زیان چین است، زیرا آن را دوباره در مسیر تقابل با جهان توسعه‌یافته قرار داده است.
در واقع، این جنگ چین را ناخواسته در کنار روسیه در برابر غرب قرار داده است. با طولانی‌شدن درگیری، روابط تجاری چین با غرب کاهش یافت و پکن برای جبران بازار از‌دست‌رفته، وابستگی اقتصادی خود به مسکو را افزایش داد. تجارت دوجانبه رکورد زد و چین به بزرگ‌ترین شریک تجاری روسیه بدل شد.

تحت فشار غرب، چین برای قطع حمایت از روسیه تحت تهدید تحریم‌های بیشتر قرار گرفته است، اما پکن با نپیوستن به تحریم‌های غرب، شکاف اقتصادی خود با جهان توسعه‌یافته را عمیق‌تر کرده است. هم‌زمان، همکاری‌های سیاسی و نظامی با روسیه افزایش یافته؛ رزمایش‌های مشترک و گشت‌های هوایی ترکیبی به‌صورت مستمر انجام می‌شود.
این نزدیکی، چین را از نظر سیاسی در موقعیتی قرار داده که نمی‌تواند شکست روسیه را در اوکراین تحمل کند. در نتیجه، چین به‌صورت ضمنی حامی تداوم جنگ تلقی می‌شود—جنگی که هرچه بیشتر طول می‌کشد، هزینه‌های بیشتری بر دو کشور تحمیل می‌کند و فاصله‌ی چین از غرب را بیشتر می‌سازد.

این جنگ جهان را به دو اردوگاه تقسیم کرده است: حامیان روسیه و پشتیبانان اوکراین. چون چین حاضر به محکوم‌کردن مسکو یا پیوستن به تحریم‌ها نیست و در عوض تجارت خود با روسیه را گسترش داده، در نگاه غرب به عنوان بزرگ‌ترین منبع حمایت غیرمستقیم از روسیه شناخته می‌شود—و به‌تبع آن، به بزرگ‌ترین تهدید بلندمدت علیه امنیت غرب.
روابط چین با کشورهای غربی اکنون در پایین‌ترین سطح چند دهه‌ی اخیر قرار دارد. دولت‌های غربی همکاری اقتصادی را کاهش داده، محدودیت‌های فناوری و کنترل‌های صادراتی جدیدی اعمال کرده‌اند. نتیجه، کندی محسوس رشد اقتصادی چین بوده است.
این رکود از سال دو‌هزار‌و‌بیست‌و‌دو هم‌زمان با آغاز جنگ اوکراین و تلاش غرب برای کاهش وابستگی به زنجیره‌های تأمین چین آغاز شد.
پیش از جنگ، چین در مسیر سبقت گرفتن از آمریکا قرار داشت—در سال ۲۰۲۱، تولید ناخالص داخلی چین حدود هفتاد‌وشش درصد اقتصاد آمریکا بود؛ اما در سال ۲۰۲۴ به حدود ۶۴ درصد سقوط کرد. اکنون آشکار است که احتمال سبقت چین از ایالات متحده در شرایط کنونی بسیار اندک است.
به‌طور خلاصه، مسیر طولانی چین برای تبدیل‌شدن به بزرگ‌ترین اقتصاد جهان و تحقق «احیای ملی» با آغاز جنگ اوکراین قطع شد. این جنگ سرنوشت ملی چین را وارد سراشیبی تازه‌ای کرده است.

جنگ نظم جهانی‌شده‌ای را که رشد چین بر آن استوار بود، درهم شکسته و تا زمانی که درگیری پایان نیابد و همکاری جهانی بازنگردد، چین نمی‌تواند مسیر صعودی خود را بازیابد.
پکن برای بازگشت به رشد باید از درگیرشدن در جنگ پرهیز کند، خویشتن‌داری راهبردی نشان دهد و از تلاش‌ها برای پایان‌دادن سریع به جنگ اوکراین حمایت کند.

ترجمه: اسفندیار خدایی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">