دموکرات و جمهوریخواه؛ یک حزب با دو رویکرد
2842
به گزارش سیاست پارسی، اختلافی که میان این دو حزب در میان ایرانیان مشهور است، مربوط به بنیاد و اصالت نگاه سران این دو حزب در موضوعات مختلف در حوزه سیاست داخلی و خارجی نیست؛ بلکه صرفا یک برداشت رسانهای و اصطلاحا ژورنالیستی از رویکردهای مختلف این احزاب در موضوعات گوناگون است.
ریشه هر دو حزب دموکرات و جمهوریخواه از یک حزب واحد به نام «دموکرات – جمهوریخواه» است که در سالهای ابتدایی تاسیس کشور ایالات متحده آمریکا فعالیت میکرد. این حزب توسط «توماس جفرسون» و «جیمز مدیسون» در سال 1791 میلادی تأسیس شد. این حزب مخالف حزب فدرالیست آمریکا بود و در طی دوران First Party System ، کنترل پُستهایی را در مجلس و ریاست جمهوری آمریکا به دست گرفت.
این روند چند سال ادامه داشت تا اینکه پس از انتخابات ریاستجمهوری ۱۸۲۴، دو طیف از این حزب انشعاب کردند و با نابودی حزب فدرالیست، ساختار سیاسی آمریکا به دو حزب عمدهی دموکرات و جمهوریخواه تغییر یافت.
یک نمونهی مناسب برای فهم بهتر این روند، ماجرای ترور سردار سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی توسط دولت آمریکاست؛ جایی که حتی برجستهترین دموکراتها هم به همراهیِ راهبردی با دونالد ترامپ در زمینه ترور شهید سلیمانی پرداختند .
با مرور این پیشنیه، حالا بهتر میتوان به تحلیل روندهایی که این دو حزب در عرصههای مختلف سیاسی طی میکنند، پرداخت. در واقع، هر دو حزب بزرگِ آمریکا دارای یک راهبرد کلان در موضوعات مختلف هستند که صرفا با تاکتیکهای متفاوت دنبال میشود؛ نه اینکه تغییر در احزاب، منجر به تغییر راهبرد در سیاستهای داخلی و خارجی آمریکا شود.
یک نمونهی مناسب برای فهم بهتر این روند، ماجرای ترور سردار سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی توسط دولت آمریکاست؛ جایی که حتی برجستهترین دموکراتها هم به همراهیِ راهبردی با دونالد ترامپ در زمینه ترور شهید سلیمانی پرداختند و آن را اقدامی درست نامیدند که صرفا در زمانی نامناسب اتفاق افتاده است.
در همین راستا بود که در جلسه سخنرانی سالانهی رئیسجمهور در کنگره، با وجود تنشها و اختلافات بسیار زیاد میان «نانسی پلوسی»، رئیس دموکرات مجلس نمایندگان و ترامپ، زمانی که او روند ترور شهید سلیمانی را توضیح داد، پلوسی و همراهان دموکراتش به شدت ترامپ را تشویق کردند.
البته نباید به این ماجرا تنها از یک بُعد نگاه کرد. در واقع اقدام به ترورِ سردار سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی به دستور مستقیم رئیسجمهور ایالات متحده آمریکا، اگرچه با همراهی و تایید طیفهای مختلف سیاسی در این کشور روبرو شد و ثابت کرد که دوگانه «دموکراتِ خوب، جمهوریخواهِ بد» فقط یک فانتزیِ خیالی در ذهن برخی از سیاستمداران کشورمان است اما از سویی دیگر، شکافهای اجتماعی – سیاسی در این کشور را عیان کرد و نشان داد که هراسِ مقامات این کشور از انتقام سخت ایران تا چه اندازه واقعی و بالاست.
روز جمعه، نهم اسفندماه (28 فوریه)، مایک پمپئو، وزیر امور خارجه ایالات متحده آمریکا به نشست کمیته امور خارجی مجلس نمایندگان این کشور فراخوانده شد تا درباره اقدام به ترور سردار سلیمانی پاسخگو باشد. پمپئو در این نشست تلاش کرد تا این اقدام تروریستی را «اقدامی در راستای تامین امنیت آمریکا» معرفی کند؛ موضوعی که با اعتراض جدی و تند نمایندگان روبرو شد.
به عنوان مثال، «ماری هولاهان»، نماینده ایالت «پنسیلوانیا» در واکنش به ادعاهای پمپئو گفت:
یک روز پس از آنکه رئیسجمهور به ملت گفت که مردم باید بسیار سپاسگزار و خوشحال باشند که در حمله ایران، هیچ آمریکایی آسیب ندیده، همچون بسیاری از آمریکاییها آن را باور کردیم و احساس آرامش داشتیم اما در واقع آن ادعا دروغ بود و بسیاری از سربازان آسیب دیدند.
«هفتم ژانویه، ایران در پاسخ به مورد هدف قرار گرفتن (سردار) سلیمانی با پرتاب موشکهایی به پایگاههای آمریکا در عراق که میزبان پرسنل نظامی ما است، تلافی کرد. اکنون ما میدانیم که آن حمله منجر به آسیب دائمی به مغز و ضربه مغزی سربازان ما شده است و داستانی که دولت درباره این حمله گفت همچنان در حال تغییر است. یک روز پس از آنکه رئیسجمهور به ملت گفت که مردم باید بسیار سپاسگزار و خوشحال باشند که در حمله شب گذشته رژیم ایران، هیچ آمریکایی آسیب ندیده، همچون بسیاری از آمریکاییها آن را باور کردیم و احساس آرامش داشتیم اما در واقع آن ادعا دروغ بود و بسیاری از سربازان آسیب دیدند. در پی حملات و با پیگیری گزارشهایی که از سربازان آسیب دیده ارائه شد، رئیسجمهور در توجیه آسیبها گفت که من شنیدهام که انان سردرد داشتهاند و میتوانم گزارش دهم که این مسائل خیلی جدی نیست... آقای پمپئو! من یک کهنه سرباز نسل سوم هستم که اعضای خانوادهام در شرایط بسیار خطرناکی خدمت میکنند و من با ویرانگری چنین جراحتهایی آشنا هستم... این راهبرد که ادعا میکرد هدف قرار دادن (سردار) سلیمانی در جهت بازدارندگی ایران از پشتیبانی و انجام حملات بیشتر علیه نیروها و منافع آمریکایی صورت گرفت، دروغ بود و اصلا در راستای بازدارندگی نبود. این، تصمیمی فاقد راهبرد و در جهت به خطر انداختن منافع ملی و مردان و زنان یونیفرمپوش ما بود. تصمیم رئیسجمهور به وضوح دارای پیامدهای بسیار واقعی بود و حداقل 110 نفر از نیروهای نظامی ما را در معرض خطر جدی مرگ قرار داد. ما میدانیم که سلسله عملیاتهای تلافیجویانه ایران علیه ما و همپیمانان ما هنوز به پایان نرسیده و خود شما هم گفتید که ما در امنیت به سر نمیبریم و به وضوح در معرض خطر هستیم. ما با کشتن سردار ایرانی، غیر از 110 مجروح و کاهش امنیت ملتمان، چیزی به دست نیاوردهایم.»
این جلسه جنجالی به پایان رسید اما ابهامات و اعتراضات در افکار عمومی نسبت به اقدام تروریستی آمریکا همچنان ادامه دارد؛ اعتراضاتی که از سوی مردم آمریکا بیان میشود اما سران حزب دموکرات و سران حزب جمهوریخواه هر دو نسبت به آن توجهی ندارند.
حالا شاید بهتر بتوان فهمید که تغییر در صندلیِ اتاق بیضی در کاخ سفید میان دموکرات و جمهوریخواه، تفاوتی در دشمنی واشنگتن علیه کشورمان ندارد و سیاستمداران آمریکا هم در ساختار نظری و هم میدان عملیاتی، از 28 مرداد 1332 تا همین امروز نشان دادهاند که چشمِ دیدنِ ایرانِ تاثیرگذار بر مناسبات منطقهای و بینالمللی را ندارند. این مساله لزوما ارتباطی هم به نوع حکومت در ایران ندارد؛ چرا که در زمان نظام پهلوی هم نگرانی از افزایش جایگاه منطقهای ایران بر سایر رقبا سبب شد تا «دکترین دو ستونه» نیکسون، بر مبنای کنترل قدرت تهران توسط کشورهای عربی طراحی و اجرایی شود.