مطالعات آمریکا - اسفندیار خدایی

مطالعات راهبردی آمریکا

مطالعات آمریکا - اسفندیار خدایی

مطالعات راهبردی آمریکا

مطالعات آمریکا - اسفندیار خدایی

آخرین نظرات

  • ۷ شهریور ۰۲، ۱۶:۵۹ - ممد
    ممنون

پیوندها

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اسفتدیار خدایی» ثبت شده است

مقاله فارن افرز: وسوسه تغییر رژیم در ونزوئلا

نوشته: الکساندر داونز و لیندزی اوروک

ترجمه: اسفندیار خدایی
اسفندیار خداییاسفندیار خدایی

الکساندر ب. داونز استاد علوم سیاسی و امور بین‌الملل در دانشگاه جورج واشنگتن است و نویسنده کتاب موفقیت فاجعه‌بار تغییر رژیم

لیندزی آ. اورورک استاد علوم سیاسی در کالج بوستون و پژوهشگر غیرمقیم در مؤسسه کوئینسی برای سیاست‌گذاری مسئولانه است و نویسنده کتاب تغییررژیم مخفی، جنگ سر آمریکا

آنچه از اوایل سپتامبر با یک سری حملات هوایی آمریکا به قایق‌ها در کارائیب آغاز شد—که مقامات آمریکایی ادعا کردند برای قاچاق مواد مخدر از ونزوئلا استفاده می‌شد—اکنون به نظر می‌رسد که به کمپینی برای سرنگونی دیکتاتور ونزوئلا، نیکولاس مادورو، تبدیل شده است. طی دو ماه گذشته، دولت دونالد ترامپ ۱۰ هزار نیروی آمریکایی را به منطقه اعزام کرده، حداقل هشت کشتی سطحی نیروی دریایی و یک زیردریایی را در سواحل شمالی آمریکای جنوبی مستقر کرده، بمب‌افکن‌های B-۵۲ و B-۱ را به پرواز در نزدیکی خط ساحلی ونزوئلا فرستاده و دستور داده گروه ضربتی ناو هواپیمابر جرالد ر. فورد—که نیروی دریایی آمریکا آن را «توانمندترین، قابل انعطاف‌ترین و مرگبارترین سکوی رزمی جهان» می‌نامد—به منطقه مسئولیت فرماندهی جنوبی آمریکا منتقل شود.

این اقدامات نشان‌دهنده تغییر گسترده اخیر در سیاست دولت نسبت به ونزوئلاست. طبق گزارش چندین رسانه بزرگ، ماه‌ها پس از آغاز به کار ترامپ در ژانویه، بحث‌های داخلی میان طرفداران دیرینه تغییر رژیم—به رهبری وزیر امور خارجه مارکو روبیو—و مقامات طرفدار حل و فصل مذاکره‌ای با کاراکاس، از جمله فرستاده ویژه رئیس‌جمهور ریچارد گرنل، در جریان بود. در نیمه اول سال ۲۰۲۵، مذاکره‌کنندگان دست بالا را داشتند: گرنل با مادورو دیدار کرد و توافق‌هایی برای باز کردن بخش‌های نفت و معدن گسترده ونزوئلا به روی شرکت‌های آمریکایی در ازای اصلاحات اقتصادی و آزادی زندانیان سیاسی انجام داد. اما تا اواسط ژوئیه، روبیو ابتکار عمل را باز پس گرفت و با بازتعریف منافع، تغییر رژیم را دیگر صرفاً ترویج دموکراسی ندانست و آن را مسئله‌ای امنیت ملی معرفی کرد. او رهبر ونزوئلا را به عنوان سرکرده قاچاق مواد مخدر و عامل بحران مواد مخدر و مهاجرت غیرقانونی آمریکا معرفی کرد و او را به گروه ترن ده آراگوا مرتبط دانست و مدعی شد که ونزوئلا اکنون «توسط یک سازمان قاچاق مواد مخدر اداره می‌شود که خود را به عنوان یک دولت ملی توانمند کرده است».

این روایت به نظر می‌رسد ترامپ را قانع کرده باشد. در ژوئیه، رئیس‌جمهور دستور داد پنتاگون از نیروی نظامی علیه برخی کارتل‌های مواد مخدر در منطقه، از جمله ترن ده آراگوا و کارتل دِ لوس سولس، که گفته می‌شود مادورو و نزدیکانش رهبری آن را بر عهده دارند، استفاده کند. دو هفته بعد، جایزه برای سر مادورو از ۲۵ میلیون به ۵۰ میلیون دلار افزایش یافت. در ۱۵ اکتبر، ترامپ به خبرنگاران گفت که به سیا اجازه عملیات مخفی در ونزوئلا داده است. وقتی از او درباره گام بعدی پرسیده شد، گفت: «ما اکنون حتماً به زمین نگاه می‌کنیم، چون دریا را کاملاً تحت کنترل داریم.» طبق گزارش نیویورک تایمز، «مقامات آمریکایی به‌صورت خصوصی روشن کرده‌اند که هدف نهایی، برکناری مادورو از قدرت است.»

اما چه به صورت مخفی و چه علنی، هر تلاش برای تغییر رژیم در ونزوئلا با چالش‌های بزرگی مواجه خواهد شد. روش‌های مخفی بسیار کمتر موفق هستند و تهدید به زور یا حملات هوایی به احتمال زیاد مادورو را مجبور به فرار نخواهد کرد. و حتی اگر واشنگتن موفق به سرنگونی مادورو شود، بازی بلندمدت تغییر رژیم همچنان پرخطر خواهد بود. تاریخ نشان می‌دهد پیامد چنین عملیات‌هایی اغلب پر هرج و مرج و خشونت‌آمیز است.


اگر در ابتدا موفق نشدید؟

دولت ترامپ چند گزینه مخفی برای تغییر رژیم در ونزوئلا دارد. اما با اعلام این برنامه‌ها به‌طور مؤثر پیشاپیش، مزیت اصلی اقدام مخفی را از دست داده است: کاهش هزینه‌های سیاسی و نظامی با حفظ انکارپذیری محتمل. عمومی کردن این موضوع، واشنگتن را در برابر تمام پیامدهای عملیات مسئول می‌کند و توانایی کنترل رویدادها در صورت شکست را کاهش می‌دهد. در عمل، این باعث اتخاذ اقدامات نیمه‌کاره‌ای می‌شود که بیش از حد آشکار و برای انکار قابل قبول نیستند و در عین حال برای نتیجه‌گیری قاطع کافی نیستند.

حتی اگر ترامپ راز این اقدامات را حفظ کرده بود، تاریخ مداخلات مخفی آمریکا امید چندانی ارائه نمی‌کند. واشنگتن می‌توانست از مخالفان مسلح محلی حمایت پنهانی کند، مادورو را ترور کند یا کودتا علیه رژیم او تحریک کند. اما هر تاکتیک سابقه موفقیت کمی دارد. مطالعه‌ای در ۲۰۱۸ توسط اورورک، ۶۴ تلاش تغییر رژیم مخفی حمایت‌شده توسط آمریکا در طول جنگ سرد را بررسی کرده و نشان داد تنها در حدود ده درصد موارد، حمایت از مخالفان خارجی به سرنگونی رژیم منجر شد. تلاش‌های ترور نیز بهتر عمل نکرده‌اند. تلاش‌های مخفیانه آمریکا برای قتل رهبران خارجی—مشهورترین نمونه رهبر کوبا، فیدل کاسترو—بارها شکست خورد، اگرچه برخی رهبران مانند گو دین دیِم ویتنام جنوبی در ۱۹۶۳ طی کودتای مورد حمایت آمریکا کشته شدند. تحریک کودتا مؤثرتر بوده اما حتی آن هم به ثبات بلندمدت منجر نشده است و مادورو به‌طور کامل نیروهای مسلح ونزوئلا را مقاوم‌سازی کرده است، بنابراین این گزینه کمتر عملی است.

آمریکا هرگز نتوانسته رهبر خارجی را تنها با قدرت هوایی سرنگون کند.

برخی از این تاکتیک‌ها حتی پیش‌تر در ونزوئلا آزمایش و شکست خورده‌اند. در ۲۰۱۹، آمریکا رهبر مخالف، خوان گوایدو، را به عنوان رئیس‌جمهور موقت ونزوئلا به رسمیت شناخت و از قیام مردمی علیه مادورو حمایت کرد، اما تلاش شکست خورد وقتی ارتش مادورو از تغییر سمت خودداری کرد. سال بعد، حدود ۶۰ مخالف ونزوئلایی و چند پیمانکار آمریکایی تهاجمی آمفیبی به پایتخت برای دستگیری مادورو انجام دادند («عملیات جیدئون») که به سرعت توسط نیروهای امنیتی ونزوئلا متوقف شد.

تاریخ نشان می‌دهد تغییر رژیم مخفی شکست‌خورده معمولاً وضعیت را بدتر می‌کند. روابط میان بازیگر مداخله‌کننده و هدف بدتر شده و احتمال درگیری نظامی افزایش می‌یابد. در کشور هدف، چنین تلاش‌هایی خشونت و احتمال جنگ داخلی را افزایش می‌دهد و خطر کشتار جمعی توسط رژیم را بالا می‌برد.

ایالات متحده مدت‌هاست در سیاست داخلی کشورهای دیگر دخالت مخفی داشته—در افغانستان، آلبانی، و آنگولا، به عنوان نمونه—اما این الگو در آمریکای لاتین برجسته بود، جایی که واشنگتن حداقل ۱۸ تلاش تغییر رژیم مخفی در طول جنگ سرد انجام داد. در ۱۹۵۴، دولت منتخب گواتمالا سرنگون شد و رژیم نظامی جایگزین شد که هزاران مخالف را زندانی و حدود ۲۰۰ هزار نفر طی ۳۶ سال جنگ داخلی کشته شدند. در ۱۹۶۱، آمریکا از حمله ناکام خلیج خوک‌ها حمایت کرد و کودتایی در جمهوری دومینیکن که به قتل دیکتاتور رافائل تروخیو منجر شد، انجام داد. پس از آن، پسر تروخیو قدرت را به دست گرفت و آمریکا او را به تبعید فرستاد و همچنان در انتخابات دومینیکن، بولیوی و گویان مداخله کرد. همچنین کودتاهایی در برزیل (۱۹۶۴)، بولیوی (۱۹۷۱) و شیلی (۱۹۷۳) حمایت کرد و در دهه ۱۹۸۰، از شورشیان کونترا در نیکاراگوئه حمایت مالی نمود.

هیچ یک از این عملیات‌ها دموکراسی پایدار و طرفدار آمریکا ایجاد نکرد. اغلب مداخلات آمریکا رژیم‌های اقتدارگرا نصب کرد یا چرخه‌های سرکوب و خشونت را تحریک نمود. حتی متحدان ضدکمونیست، مانند آگوستو پینوشه در شیلی، نهایتاً به دلیل خشونت و نقض حقوق بشر رابطه با آمریکا را از دست دادند. آشکار شدن نقش واشنگتن در این عملیات‌ها، ضدآمریکایی عمیق و ماندگار ایجاد کرد که سیاستگذاری آمریکا در منطقه را همچنان تحت تأثیر قرار می‌دهد. مادورو نیز مرتباً از این تاریخ برای توصیف فشار فعلی آمریکا به عنوان ادامه امپریالیسم واشنگتن استفاده می‌کند.


موشکافی

از گزینه‌های علنی برای تغییر رژیم، آمریکا می‌تواند مادورو را با تهدید به زور وادار به ترک قدرت کند. این روش گاهی کار کرده، اما تنها علیه کشورهای کوچک که با قدرت‌های بزرگ مواجه هستند و قادر به غلبه در حمله زمینی هستند. به عنوان مثال، در ۱۹۴۰، جوزف استالین با تهدید به تهاجم رهبران استونی، لتونی و لیتوانی را برکنار کرد. آمریکا نیز تنها علیه اهداف تقریباً بی‌دفاع مانند نیکاراگوئه ۱۹۰۹–۱۰ از تهدید زور استفاده کرده است. تهدیدهای نظامی اخیر آمریکا علیه صدام حسین و معمر قذافی موفق به مجبور کردن آنها به استعفا نشده است.

ابزار دوم، قدرت هوایی است، اما اجرای آن دشوار است. حملات هوایی فرضی می‌توانند با کشتن رهبران، قطع فرماندهی ارتش یا تحریک کودتا یا قیام مردمی، تغییر رژیم ایجاد کنند. آمریکا هرگز نتوانسته رهبر خارجی را تنها با قدرت هوایی سرنگون کند. حتی با توسعه تسلیحات دقیق، رهگیری و حمله به سران دولت دشوار است و فناوری‌های ارتباطی رهبران را از ارتش جدا کردن دشوار کرده است. ارتش‌ها احتمالاً هنگام مبارزه با دشمن خارجی کودتا نمی‌کنند و مردم نیز در شرایط بمباران نمی‌توانند علیه رژیم خود قیام کنند. این چالش‌ها همچنین آرزوی اسرائیل برای تغییر رژیم در ایران را در عملیات اخیر هوایی ناکام گذاشت.

در نهایت، آمریکا می‌تواند به ونزوئلا حمله زمینی کند. اما نیروهای فعلی کافی نیستند. مرکز مطالعات استراتژیک و بین‌المللی در اوایل اکتبر تخمین زد برای تهاجم زمینی حداقل ۵۰ هزار سرباز نیاز است. ترامپ می‌تواند چنین نیرویی جمع کند، اما حمله بزرگ نقض آشکار مخالفت او با اعزام نیروهای آمریکایی به ماجراجویی‌های خارجی است و ممکن است پایه حمایتی او را تضعیف کند. بیشتر تحلیلگران احتمال تهاجم را کم می‌دانند و انتظار دارند کمپینی با رویکرد «دکمه را فشار دهید و انفجارها را ببینید» برگزار شود. همچنین آمریکا نمی‌توانست عراق را—کشوری نصف اندازه ونزوئلا—با بیش از سه برابر نیروهای فعلی در ۲۰۰۳ کنترل کند.

مقایسه با تهاجمات گذشته آمریکا در کارائیب مانند گرانادا ۱۹۸۳ یا پاناما ۱۹۸۹ گمراه‌کننده است. گرانادا جزیره کوچکی با جمعیت حدود ۹۰ هزار نفر بود. پاناما بهتر است، اما ونزوئلا بیش از دوازده برابر بزرگ‌تر و جمعیتی حدود ده برابر پاناما دارد. ونزوئلا کشوری وسیع، کوهستانی با چند مرکز شهری، جنگل‌های صعب‌العبور و مرزهای نفوذپذیر است که شورشیان می‌توانند از آن بهره‌برداری کنند. ارتش آمریکا در شرایط مشابه در ویتنام و افغانستان موفق نبوده است.


معایب موفقیت

حتی اگر تغییر رژیم در ابتدا موفق باشد، تاریخ نشان می‌دهد نتایج بلندمدت اغلب ناامیدکننده است. مطالعات نشان داده‌اند ترویج دموکراسی پس از تغییر رژیم خارجی به ندرت موفق است—مانند مداخلات اخیر آمریکا در افغانستان، عراق و لیبی.

تغییر رژیم اغلب خشونت بیشتری ایجاد می‌کند و احتمال جنگ داخلی را افزایش می‌دهد. حتی تغییر رژیم با پیروزی زمینی اگر ارتش کشور هدف پراکنده شود، می‌تواند علیه دولت جدید شورش ایجاد کند، همانند عراق.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ آبان ۰۴ ، ۱۱:۱۴

اسفندیار خدایی

اسفندیار خدایی دکترای مطالعات آمریکا از دانشگاه تهران، تحلیل‌گر سیاست خارجی و روابط بین‌الملل و از چهره‌های فعال رسانه‌ای و سیاسی است. او نویسنده چند کتاب و مقاله پژوهشی به زبان انگلیسی درباره تحریم‌های ایران در روابط آمریکا و چین است که در آلمان، چین و آمریکا منتشر شده‌. در سال ۱۳۹۰ مجله «آمریکاشناسی» را در دانشگاه تهران منتشر کرد و خود مدیرمسئول و صاحب‌امتیاز آن بود.

اسفندیار خدایی از فعالان محیط‌زیست و کوهنوردی است و عکس‌هایش از طبیعت در رسانه‌ها منتشر شده.

#اسفندیار_خدایی #اسفندیار_خدائی

اسفندیار خدایی
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ ارديبهشت ۰۴ ، ۱۰:۳۰

نوشته‌ی مایکل شومن

مجله  آتلانتیک
رهبری جهانی آمریکا در حال پایان است. نه به دلیل «افول آمریکا»، نه به دلیل ظهور یک جهان چندقطبی، و نه به دلیل اقدامات دشمنان آمریکا. این پایان از آن رو رخ می‌دهد که رئیس‌جمهور دونالد ترامپ می‌خواهد آن را پایان دهد. تقریباً تمامی سیاست‌های ترامپ، چه در داخل و چه در خارج، به سرعت در حال تخریب بنیان قدرت آمریکا هستند.
بزرگ‌ترین بهره‌بردار از این وضعیت، شی جین‌پینگ، رهبر چین خواهد بود، کسی که مدت‌هاست برای لحظه‌ای که واشنگتن دچار لغزش شود و چین بتواند جای ایالات متحده را به عنوان ابرقدرت جهانی بگیرد، برنامه‌ریزی کرده است. اینکه ترامپ حاضر است جهان را به شی واگذار کند—یا حتی متوجه نیست که دارد این کار را انجام می‌دهد—نشان می‌دهد که نگاه کوته‌بینانه‌اش، شیفتگی‌اش نسبت به خودکامگان، و خودشیفتگی‌اش در حال تهدید امنیت بین‌المللی و آینده‌ی آمریکا است.
ترامپ در حالی تصمیم به عقب‌نشینی گرفته که آمریکا در موقعیت برتری قرار دارد. سیاست خارجی جو بایدن مؤثر بود. با حمایت از دفاع اوکراین در برابر تهاجم روسیه، بایدن مسکو را چنان ضعیف کرد که ولادیمیر پوتین مجبور شد برای کمک به کره شمالی روی آورد. حمایت او از اسرائیل در جنگ با حماس در غزه، نفوذ ایران در خاورمیانه را کاهش داد. و تقویت نظام اتحادهای جهانی آمریکا توسط بایدن، چین را تحت فشار قرار داد و رهبران دموکراسی‌های پیشرفته‌ی جهان را علیه برنامه‌های شی برای به چالش کشیدن نظم جهانی متحد کرد.
اکنون ترامپ با اختیار خود، این اهرم‌های فشار را کنار می‌گذارد. این فرد که ادعای استادی در مذاکره دارد، آماده است اوکراین را به روسیه واگذار کند، آن هم قبل از آنکه مذاکرات رسمی آغاز شوند. هفته گذشته، وزیر دفاع آمریکا، پیت هگست، بازگرداندن اوکراین به مرزهای قبل از اشغال کریمه در سال ۲۰۱۴ را یک «هدف غیرواقع‌بینانه» توصیف کرد، که این نشان می‌دهد دولت ترامپ آماده است توافق صلحی را بپذیرد که به پوتین اجازه دهد بخشی از این کشور مستقل را که به آن تجاوز کرده، حفظ کند. هگست همچنین عضویت اوکراین در ناتو را رد کرد—همان امکانی که پوتین آن را بهانه‌ای برای حمله به اوکراین قرار داده بود. این نتیجه برای پوتین، که جنگی ویرانگر را آغاز کرد و عملاً آن را باخته است، دستاورد بدی نخواهد بود. اما برنده‌ی اصلی از چنین توافقی چین خواهد بود.
چین که مهم‌ترین شریک روسیه است، از هر موفقیتی که پوتین در این جنگ فاجعه‌بار به دست بیاورد، سود خواهد برد و این پیروزی‌ها برنامه‌ی مشترک آن‌ها برای تغییر نظم جهانی را تقویت خواهد کرد. به همین دلیل است که شی ترامپ را به این مسیر تشویق می‌کند. گزارش‌هایی وجود دارد که پکن پیشنهاد داده است نشستی میان ترامپ و پوتین برای حل‌وفصل جنگ اوکراین برگزار شود. در این صورت، شرکت‌های ساختمانی چینی می‌توانند وارد شده و با بازسازی اوکراین ویران‌شده، که چین با حمایت از اقتصاد تحریم‌زده‌ی روسیه به نابودی آن کمک کرده بود، ثروت هنگفتی به جیب بزنند.
فراتر از این، شی قطعاً می‌داند که چاپلوسی ترامپ نسبت به پوتین، فرصتی برای چین خواهد بود تا اتحاد فراآتلانتیک را تضعیف کند و نفوذ خود را در اروپا گسترش دهد. هفته‌ی گذشته در کنفرانس امنیتی مونیخ، جی. دی. ونس، معاون ترامپ، از متحدان اروپایی به دلیل به حاشیه‌راندن احزاب راست‌گرای افراطی انتقاد کرد، و در همین حال وانگ یی، وزیر خارجه‌ی چین، از این فرصت استفاده کرد تا شی را به عنوان «ضدترامپ» معرفی کند. او خطاب به حضار گفت: «چین بدون شک یک عامل ثبات در این سیستم چندقطبی خواهد بود و تلاش می‌کند نیرویی سازنده در جهانی در حال تغییر باشد.»
رهبران اروپایی احتمالاً فراموش نکرده‌اند که شی، پوتین را در جنگ اوکراین یاری کرد. اما اگر ترامپ امنیت اروپا را تضمین نکند، شی ممکن است از این فرصت استفاده کند تا قدرت خود را گسترش دهد و ادعا کند که می‌تواند پوتین را مهار کند، از اوکراین محافظت کند و ثبات اروپا را حفظ کند. این وعده شاید پوچ باشد، زیرا ممکن است شی نتواند یا نخواهد که جلوی پوتین را بگیرد. اما اگر اروپا از سوی واشنگتن رها شود، ممکن است چاره‌ای جز نگاه‌کردن به سوی شی برای حفظ صلح نداشته باشد. گابریلیوس لندسبرگیس، وزیر خارجه‌ی پیشین لیتوانی، در پستی در ایکس نوشت که چین می‌تواند «نقش آمریکا را در جلوگیری از پیشروی روسیه در جناح شرقی» برعهده بگیرد و در نتیجه کشورهای اروپای شرقی «وابسته به حفاظت چین» شوند.
ترامپ همچنین فرصت‌های دیگری به شی داده است. با خروج آمریکا از سازمان بهداشت جهانی و شورای حقوق بشر سازمان ملل، آمریکا میدان را برای چین خالی می‌کند تا سیستم سازمان ملل را به ابزاری برای قدرت جهانی خود تبدیل کند.

تعطیل‌کردن آژانس توسعه بین‌المللی آمریکا (USAID) نیز چین را در جهان در حال توسعه، به بازیگر مهم‌تری تبدیل می‌کند. طرح عجیب ترامپ برای اخراج فلسطینیان از غزه، در خاورمیانه—منطقه‌ای که چین آن را حیاتی می‌داند—به نفع شی خواهد بود. حتی تعلیق کمک‌های مالی فدرال برای خودروهای برقی، موجب می‌شود که خودروسازان آمریکایی در صنعتی که چین در تلاش برای سلطه بر آن است، دچار مشکل شوند.
چین ممکن است عقب‌نشینی آمریکا را به عنوان فرصتی برای اقدامات تهاجمی‌تر در جهت منافع خود تلقی کند—در تایوان، و همچنین در قبال دیگر متحدان آمریکا در آسیا، از جمله ژاپن، کره جنوبی، و فیلیپین. ترامپ احتمالاً تصور می‌کند که می‌تواند شی را با تعرفه‌ها مهار کند. او اوایل این ماه تعرفه‌های جدیدی بر واردات چین وضع کرد. اما به نظر نمی‌رسد که شی نگران باشد. پکن در واکنش، صرفاً یک اقدام نمادین انجام داد، و تنها بر یک‌دهم واردات آمریکا تعرفه گذاشت. چرا باید نگران چند محموله‌ی اسباب‌بازی بود، وقتی که می‌توانی بر جهان تسلط پیدا کنی؟
این آسیب به جایگاه جهانی آمریکا ممکن است جبران‌ناپذیر باشد. اکنون امید این است که دموکراسی‌های بزرگ اروپا و آسیا—فرانسه، آلمان، ایتالیا، ژاپن و بریتانیا—خلأیی که ترامپ ایجاد می‌کند را پر کنند و مانع از نفوذ چین شوند. اما این راهبرد پرریسک است، زیرا دیگر نمی‌توان فرض کرد که واشنگتن بار دیگر رهبری جهانی را به دست خواهد گرفت یا اینکه در صورت بازگشت، تعهدات آینده‌ی آن پایدار خواهند ماند. این عدم اطمینان ممکن است متحدان آمریکا را وادار کند که به هر نحوی با چین کنار بیایند.
اعتماد، زمانی که از بین برود، سخت بازمی‌گردد. اگر ترامپ جهان را به چین واگذار کند، آمریکا در جهانی خواهد زیست که خصمانه‌تر، ناامن‌تر و برای مردمش خطرناک‌تر خواهد بود.
https://www.theatlantic.com/international/archive/2025/02/foreign-policy-mistake-china/681732/?utm_source=feed

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ اسفند ۰۳ ، ۲۳:۵۳